نتایج جستجو برای عبارت :

دست‌های گره خورده

من شبیه کوهم  امّا از وسط تا خورده امتو تصوّر می کنی چوبِ خدا را خورده ام
 
 نه! خیال بد نکن، چوب خدا اینگونه نیستمن هرآنچه خورده ام از دست دنیا خورده ام
 
 ساده از من رد نشو ای سنگدل، قدری بایستمن همان « فرش ِ گران سنگم » ، فقط پا خورده ام
 
 قطره ام امّا هزاران رود ِ جاری در من استغرق در دلشوره ام انگار دریا خورده ام
 
 دائما در حال تغییرم ، بپرس از آینهبارها از دیدن تصویر خود جا خورده ام
ما بزرگترین تولید کننده سنگ مالون برش خورده در ایران هستیم که سنگ مالون قهوه ای و سنگ مالون طوسی متعلق به معادن مجموعه خود را برش میدهیم.سنگ مالون برش خورده در مجموعه سنگبری نگین ایران از ابعاد تایل تا ابعاد اسلب در حال برش خوردن است.سنگ مالون برش خورده ما با نام سنگ ونگه روستیک جهت تمام قسمتهای کاربری ساختمانی و ویلایی و ... مورد استفاده قرار میگیرد.سنگ مالون برش خورده قهوه ای ونگه روستیک با ضخامت ۲ سانت جهت نما و ضخامتهای ۳ و ۴ سانت جهت سنگ ک
گمانم عاشقی هم مثل من خون جگر خورده
تو سنگی را رها کردی که بر این بال و پر خورده
خودت گفتی جدایی حق ندارد بین ما باشد
کجایی تا ببینی که جدایی هم شکر خورده
نمی دانم کجا باید بیفتم از نفس دیگر
درختی را تجسّم کن که از هر سو تبر خورده
غم انگیزم، دلم چون کودکی ناشی ست در بازی
که از لبخندهای تلخ استهزاء سر خورده
شبیه پوشه ای در دست مردی گیج و مبهوتم
به خاک افتاده ام، در راه او بر صد نفر خورده
هوایم بی تو همچون حال ورزشکار دلخونی ست
که در دیدار پایانی به
من همان شوالیه رخشان در تاریکی امروز ها بد شکست خورده ام،تحمل فشار های روحی و روانی و کلی زخم ها که خورده و تاب ایستادن ندارد...
از اسب افتاده و اسیر؛اسیر پلیدی ها...
مرا را راه رهایی کجاست؟
جنگیدن میگویی!یاری نمانده که...آری تنهای تنهایم!
ولی هنوز از اسب نیافتاده ام...
 
من شوالیه تنها،ارتشی یک نفره هستم...
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
 
چو گلدان خالی لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
 
اگر داغ دل بود، ما دیده ایم
اگر خون دل بود، ما خورده ایم
 
اگر "دل" دلیل است، آورده ایم!
اگر "داغ" شرط است، ما برده ایم!...
ادامه مطلب
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
 
چو گلدان خالی لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
 
اگر داغ دل بود، ما دیده ایم
اگر خون دل بود، ما خورده ایم
 
اگر "دل" دلیل است، آورده ایم!
اگر "داغ" شرط است، ما برده ایم!...
ادامه مطلب
سراپا اگر زرد و پزمرده ایم
                        ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی لب پنجره
                       پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود ما دیده ایم
                      اگر خون دل بود ما خورده ایم
اگر دل دلیل است آورده ایم
                     اگر داغ شرط است ما برده ایم
اگر دشنه ی دشمنان گردنیم
                     اگرخنجر دوستان گرده ایم
  گواهی بخواهید اینک گواه
                  همین زخم هایی که نشم
سراپا اگر زرد و پزمرده ایم
                        ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی لب پنجره
                       پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود ما دیده ایم
                      اگر خون دل بود ما خورده ایم
اگر دل دلیل است آورده ایم
                     اگر داغ شرط است ما برده ایم
اگر دشنه ی دشمنان گردنیم
                     اگرخنجر دوستان گرده ایم
  گواهی بخواهید اینک گواه
                  همین زخم هایی که نش
توی مباحث مشترک ارتوپدی،اطفال و نوروسرجری اصطلاحی داریم به اسم "battered baby syndrom"که سندروم کودک کتک خورده ترجمه اش میکنن...
از علائمش و وحشتی که توش هست بگذریم،خود همین کلمه ی "کودک کتک خورده" یک غمی داره که هربار با خوندنش قلبم فرو میریزه...
امروز خیلی حال و حوصله درس خوندن نداشتم.زورمو زدم ولی کلا با خودم حال نکردم.یه سری فایل صوتی انگیزشی پیدا کردم که امیدوارم در روزهای آتی کمکم کنه.
شیراز خیلی سرد شده اصلا نمیشه شب رفت بیرون!
سرم یه خورده درد میکنه.فکر کنم باد سرد خورده به کله مبارک!!!
امروز به خودم نمره ۵۵ از ۱۰۰ رو میدم.فردا باید خیلی بهتر باشم...
شب بخیر...
سندروم کودک تکان خورده یک آسیب مغزی جدی است که به علت تکان دادن شدید نوزاد یا کودک نوپا ایجاد می‌شود. این آسیب سلول‌های مغزی کودک را تخریب می‌کند و مانع از این می‌شود که اکسیژن کافی به آن‌ها برسد. از آنجایی که سندروم کودک تکان خورده ناشی از سوءرفتار است؛ نوعی کودک آزاری نیز محسوب می‌شود که می‌تواند به آسیب دائمی مغز یا مرگ منجر شود. بروز این سندروم از طریق آموزش به والدین و اطرافیان قابل پیشگیری است. برای کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه ت
شصت سالِ پیش، سهرابِ خدابیامرز، یه خبطی کرده، گفته اهل کاشانم!
بعد از اون، یه شیرِ پاک خورده ای اومده، یه کانال خبری زده تو تلگرام، به اقتباس از سهراب، اسمشو گذاشته اهل کاشانم!
و سپس بعد از اون شیر‍ِ پاک خورده، یه سری بیل به کمر خورده، از روستاها و شهرهای اطراف کاشان، هی میان کانال میسازن: 
«اهل آرانم!» 
«اهل نیاسرم» 
«اهل قمصرم»
« اهل کله ام»
«اهل محله عربام»
«اهل فلکه چه کنمم!!!» 
بابا بسه دیگه! شورشو درآوردید! 
اسم قحطیه؟! 
اححح

پ.ن: «کلّه»
اقا حالم گرفتست :( کتابمو تموم نکردم خورده تو حالم که نتونستم. خب تقصیر من چیه مطالبش زیاده یعنی ادم کند میخونتش. دستم به کار نمیره. اومدم رو تخت یه ذره بخوابم یه خورده هم به این فکر کنم اگه از الان تا دوازده شب کار کنم کلی از کتابو پیش بردم و به خودم دلداری میدم که میتونم از پسش بر بیام. خب عجله ای نیست ولی من میخواستم قبل از خرداد تمومش کنم و خیلی دیگه طولانی شده بود خوندنش. 
«کاهانی» کارشناس پزشکی قانونی:
▪️۲ نظریه مدنظر دارم یکی این که گلوله به دیوار اصابت کرده و بد کمانه کرده به کف دست خورده و در وان فرو رفته است و کمی هم در این میان خون پاشیده شده و مرحوم تعادلش به هم خورده و در وان افتاده است.
▪️میتوان نبش قبر کرد و بررسی کرد که آیا آسیبی به استخوان جناغ وارد شده یا خیر، اگر شکستگی ایجاد شده باشد می توان این نظریه را تایید کرد که گلوله پس از از ورود از دست و خروج از آن به سینه خورده وبا برخورد به استخوان باعث د
دوباره نوبت و وقت ترک دیار!
هزار و خورده‌ای کیلومتر فاصله و شما همین رو ضرب در هزار و خورده کن دل‌تنگی!
هان؟!
مگه دل‌تنگی کمّ‌ه که با عدد بسنجم؟!
اصلاً فاتحه این چنین جمله ادبی برای بیان دل‌تنگی رو خوندم!
بگذریم...
خیلی دلم تنگ میشه برای شهر و دیار دلبر!
به اندازه تک تک قدم‌ها و... دلم تنگ میشه!
همین.
مثل یک ساعت از رونق و کار افتاده
هر که در عشق رکب خورده کنار افتاده
فصل تا فصل خدا بى تو هوا یک نفره است
از سرم میل به پاییز و بهار افتاده
هر دو سرخیم ولى فاصله ما از هم
پرده هایى است که در قلب انار افتاده
پیش هم بودن و هم جنس نبودن درد است
آه از آن سیب که در پاى چنار افتاده
حس من بى تو به خود نفرت دانشجویى ست
از همان درس که در آن دو سه بار افتاده
سهمم از عشق تو عکسى ست که دیدم آن هم
دستم آنقدر تکان خورده که تار افتاده!
#سید_سعید_صاحب_علم
دوش چه خورده‌ای دلا راست بگو نهان مکنچون خمشان بی‌گنه روی بر آسمان مکن
باده‌ی خاص خورده‌ای نقل خلاص خورده‌ایبوی شراب می‌زند خربزه در دهان مکن
روز الست جان تو خورد می‌ای ز خوان توخواجه‌ی لامکان تویی بندگی مکان مکن
مولانانقاشی: مارِک روزیک

مطالب بیشتر را می توانید در کانال تلگرامی لامکان دنبال کنید.
«خون خورده» اثر مهدی یزدانی خرم.
پسر جوان دانشجویی برای تامین مخارج زندگی و تحصیلش، مسئولیت خوندن فاتحه و نماز و گرفتن روزه برای درگذشتگان رو به عهده میگیره. هر هفته هم موظفه برای پنج برادری که هر کدوم مرگ متفاوتی داشتن، فاتحه بخونه. با فلش بک به گذشته زندگی هرکدوم از این پنج برادر و شیوه‌ی مرگشون روایت میشه.
خون خورده کتابیه که واقعا بوی خون میده. روایت‌های جذاب با شیوه‌ی روایت خاص مهدی یزدانی خرم. دومین کتابی بود که ازش خوندم و واقعا جذا
سنگ طرح ترمووود سنگی کاملا طبیعی به رنگ قهوه ای با سطحی چرمی شده شبیه به چوب سند بلاست است. در سبک فرآوری سنگ طبیعی طرح ترمووود بسیار تلاش شده است که مطابقت آن با چوب ترمووود بسیار زیاد باشد. از آنجایی که بسیاری از شهرداری های شهرهای ایران ممنوعیت استفاده از چوب ترمووود در نما را اعلام نموده اند و از طرف دیگر قیمت چوب ترمووود بسیار بالا می باشد لذا سنگ طبیعی طرح ترمووود میتواند جایگزین مناسبی برای چوب در نما باشد. سنگ ترمووود به صورت عرض ۴۰
ھدایت تحصیلیم اومد!
الویتام ھمش الف بود جز تجربی ک ج بود:/
جالبش اینجاس ک،،،،
1*
نمره علومم19بود ریاضی18   بعد تجربیمو الویت آخر  زدن=/////
نمره معلما و مشاورا و خودمو والدینمم تجربی بود
آزمونامم علومو از 100 شدم91و خورده
ریاضیو85و خورده
آقا بى انصافیھ بخدا 
اصلا ب الویت2 ھم راضیم
آخھ جیم چچچچچچچرررررررررا؟!
اصلا من انقد خوشبختم ک خوشبخت ، خوشبخت نیست
:/
آقاى وزیر انقد پارتى بازى نکن لطفا
اھ
پرومتئوس که آتیش رو از خدایان دزدید و به انسان هدیه(!) داد، زئوس (خدای خدایان) فهمید و عصبانی شد. برای مجازات قرار شد که پرومتئه به کوه قاف بسته بشه و هر روز صبح با طلوع آفتاب یک عقاب غول پیکر (خدای انتقام - تایفون) بیاد و زنده زنده جگرِ پرومتئه رو بخوره. از اون جایی که پرومتئه خدا بوده، نمی‌مُرده، تا فردا صبح جگرش ترمیم می‌شده و دوباره توسط تایفون خورده می‌شده.مجازات اصلی پرومتئه فقط درد بی اندازه از خورده شدن جگرش نبود، بلکه آگاهی از  تموم نش
سعد از امام باقر ع حدیث. کند که  فرمود همانا دلخ چهار گونه اند  دلی که در ان نفاق و ایمانست ودلی که وارونه است و دلی که مهر خورده واز چرک. وزنگ روی ان پوشبده است و دلی که تابناکو پاکیزه است من عرضکردم تابناک 
 کدام است  فرمود انکه چون چراغی در ان است و اما دل مهر خورده خورده ان دل منافق است واما دل تا بناکان دل مومن است که اگر خدا باو بهد شکر کند واگر گرفتارش کند صبر کند واما وارونه ان دل مشرک است سپس این ایه را خواند ایا ان کس که نگونسازبر روی خو
هیچگاه فکر نمی کردم آخرین روز فروردین چنین نحس باشد،تا کنون فکر میکردم محکومم به حبس مدت دار و سپس آزاد میشوم، امروز فهمیدم که حبس ابد خورده ام و شاید اگر مطابق میلشان رفتار کنم، تخفیف در مجازات شامل حال من بشود اما به قیمت تباه شدن روزهای جوانی ام...
راستی آرزوهایم هم حکم اعدام در ملأعام خورده اند،به خاطر حرف مردم....
درمان‌های خانگی پاشنه پای ترک خورده
«سال‌هاست کف پایم به‌خصوص در نواحی پاشنه دچار خشکی و ترک پوست است. مدام کف پایم را مرطوب کرده‌ام اما نتیجه نگرفته‌ام. ظاهر پوستم خیلی بدشکل و دلخراش 
است و تازگی‌ها بدتر هم شده و همیشه باید پاشنه پایم را پنهان کنم. بدتر اینکه اخیرا شکاف‌های عمیقی در پاشنه پاهایم ایجاد شده که گاهی خودبخود خون الود و دردناک 
می‌شود. لطفا مشکلم را با متخصصان پوست مطرح کنید تا راه چاره‌ای پیدا شود.» در این مقاله علل و راه
فکر میکنی امروز چجوری بیدار شدم؟؟ هیچی چشمو باز کردم دیدم ساعت دو خورده ای شده سریع مهارو بیدار کردمو گفتم پاشو مها خواب موندی پاشو پاشو بدبخت هنگ کرد بعد بیدار شد گفت دو خورده ای صبح نه ظهر :////  یعنی اصلا بع مغزمم نرسید هوا تاریکه :// بیچاررو بیدارش کردم. هرچند که گرفت خوابید دوباره تخت. خب امروزم اینجوری شروع شد بریم کار کنیم ببینیم چی میشه من که به کل خواب الودگی از سرم پرید. 
فقیری از کنار دکان کبابی میگذشت.دید کبابی گوشت ها را در سیخ کرده و به روی آتـش نهاده باد میزد و بوی کباب در بازار پیچیده بود.
فقیری گرسنه بود و سکه ای نداشـت پس تکه نانی از توبره اش در آورد و در مسیر دود کباب گرفته به دهان گذاشت.به همین ترتیب چند تکه نان خورد و براه افتاد.کباب فروش که او را دیده بود به سـرعت از دکان خارج شـده دست او را گرفت و گفت : کجا؟پول دود کبابی را که خورده ای بده !
حکایت پول دود کباب صدای سکه است.رندی آنجا حاضر بود و دید که فقیر
اینکه میگم زندگی من با کتاب گره خورده یک شعار نیستیه حسی نیست که بخوام به مخاطب القا کنم زندگی من با کتاب گره خورده چون هر وقت هر کتابی رو خوندم باعث تغییری در نگرش من در ذهن من بوده و همچنان خواهد بود من هرزمان ورقی از کتاب را مطالعه کردم باعث دگرگونی در آفرینش خدا مقدار باعث دگرگونی ذهن افراد بشه اما حقیقت مطلب و به روانی اگر بخوام بیان کنم منظورم اینه که باعث شده کتاب تا من فردی دیگر خلقی دیگر در این زمین باشم من آمده ام تا ذهن خودم را با کتا
بازاری به وسعت پنج میلیارد تومان منتظر شماست.برای ورود و کسب درامد:.اپلیکیشن هفتاد سی رو نصب کن..مشخصاتت رو کامل کن و ثبت نام کن..شارژ بخر ، قبض تو پرداخت کن و تراکنش کن..دوستات رو دعوت کن.هفتاد درصد سود تراکنشهای شما و زیر ممجموعه به شما تعلق داره.راستی استفاده از کد معرف الزامیه.کد معرف:miluner_shooخوبه می تونید استفاده کنید بجنبید که بازار رو از دست ندین.
فینگر فود غذایی است که بدون نیاز به قاشق و چنگال یا کارد و به سادگی با دست خورده شده و در مجالس و میهمانی‌ها اغلب به عنوان پیش غذا سرو می‌شود. منبع این خوراکی را می‌توان به آمریکا نسبت داد، زمانی که کافه داران آمریکایی تصمیم گرفتند غذا‌های ساده‌ای به عنوان میان وعده درست کنند تا به راحتی با دست خورده شوند. پس از آن فینگر فود‌ها در کشور‌های غربی توسعه یافتند، تا جایی که امروزه به عنوان غذای اصلی نیز سرو می‌شوند.

ادامه مطلب
دیروز بعداز هر که رفتم یاناکار تا ساعت 7:30 کار کرده ام بعدش جلسه کاری بود و بعدش با حبیب کاف حرف زده ایم و حرف زده ایم برای پیشرفت نتیجه اش این شد که من ظرف غذا و فلاسک آب برداشت از یاناکار و امروز برای خودم غذا آورده ام و صبحونه خورده ام ... کارهای هرگز نکرده البته کم صبحونه خورده ام اما خب قراره بیشتر کنم این شرایط رو ...
کتابا واقعاً گرونن...الان فقط اگه بخوام تست‌های شهریور ۹۸ (ماژور + مینور) رو بخرم، می‌شه حدود ۳۰۰ و خورده ای.و اگه بخوام تست‌های اسفند ۹۷ رو بخرم (ماژور + مینور) جمعاً می‌شه ۲۰۰ و خورده‌ای.و اگه بخوام هر چهار کتاب رو کپی بخرم، جمعاً شاید بشه ۲۰۰ تومن، بلکه کمتر. تازه با فنر...از طرفی، من واقعاً پول ندارم.از طرف دیگه، دلمم نمی‌خواد حروم‌خور باشم... این کتابا واضحاً زحمت زیادی کشیده شده واسشون.نمی‌دونم چیکار کنم... من که کپی‌شو سفارش دادم ولی ته
فینگر فود غذایی است که بدون نیاز به قاشق و چنگال یا کارد و به سادگی با دست خورده شده و در مجالس و میهمانی‌ها اغلب به عنوان پیش غذا سرو می‌شود. منبع این خوراکی را می‌توان به آمریکا نسبت داد، زمانی که کافه داران آمریکایی تصمیم گرفتند غذا‌های ساده‌ای به عنوان میان وعده درست کنند تا به راحتی با دست خورده شوند. پس از آن فینگر فود‌ها در کشور‌های غربی توسعه یافتند، تا جایی که امروزه به عنوان غذای اصلی نیز سرو می‌شوند.

ادامه مطلب
جبهه‌ی دشمن، غیر از آن آدم غافلی است که خودی هم هست، منتها بیچاره دچار غفلت و اشتباه و فریب می‌شود؛ بر اثر حادثه‌ای، عقده‌ و کینه‌ای پیدا می‌کند و در مقابل نظام و حرف حق می‌ایستد. دشمن اصلی آن کسی است که پشتِ سر فریب‌خورده داخلی قرار می‌گیرد، اما در داخل کشور، خودش را نشان نمی‌دهد.فصل اول: مبانی، خصوصیات و مواجهات انقلاب اسلامی ایران 
بوی خاک عطر باران خورده در کوهسار...
خواب گندم زارها در چشمه مهتاب...
 
 
گوسفندان را سحرگاهان به سوی کوه راندن
در تله افتاده آهوبچگان را شیر دادن...
 
 
 
+انصافا لحظه ای چشمتان را ببندید و با خودتان فکر کنید در زندگی هرکدام از ما چندبار این پیشامدهای شگفت افتاده است. تا حالا شبی را در گندم زارها زیر نور مهتاب صبح کرده ایم؟ وقتی که صبح میشود، شبنم اردیبهشت تنمان را که میگیرد، گوسفندان را برای چرا به کوهسار ببریم. چندبار در زندگی بوی خاک باران خو
با تیر و کمان کودکی امدر کوچه باغ های قدیمیدر انبوه درختان باران خوردهسینه ی گنجشکی را نشانه گرفته بودمکه عاشق تو شدمگنجشک به شانه ام نشستو من..شکارچی ماهری شدماز آن پس..هرگز به شکار پرنده ای نرفتمهر وقت دلتنگم آواز می خوانمپرنده می آیدپرنده می نشیندپرنده را می بویمپرنده را می بوسمپرنده را رها می کنمو چون شکار دیگری می شود..کودکی ام را می بینم..در انبوه درختان باران خوردهبا بوی کاهگل..و آواز پرنده..به خود می پیچد و گریه می کند..های آواز..چقدر ت
     مثلا من همان دختر روستایی باشم که صبح ها بعد از نماز صبح می رود شیر گاو ها را می دوشد و تخم مرغ ها را جمع میکند دِ بدو می رود مدرسه و ظهر ها هنوز از راه نرسیده و ناهار خورده نخورده ظرف ها را زیر منبع آب توی حیاط می شوید و بعد می رود توی گنجه ی خالی زیر رخت خواب ها به درس خواندن و درس خواندن و درس خواندن تا شب و دوباره فردا روز از نو. و تو پسر سرباز یکی از خانه های آن سر آبادی باشی که هر  بار بیایی مرخصی، مادرت در کلاس قرآن با این توضیح که از زمان
من واقعا یجوری بی‌حوصله و کسل و امروزو بگذرونیم ببینیم فردا چی پیش میاد و هی حالا تا بعد زندگی می‌کنم که مثلا انگار هفتادو خورده‌ای سالمه،سی سال کارمند استخدامی اداره‌ای بودم و حالا با ماهی دو و خورده‌ای حقوق ثابت تو بازنشتگی‌ام ، دوتا بچه‌ی جوون دارم که ازدواج کردن و یه نوه هم دارم،شوهرم هم چندسال پیشا مرده،پول بازنشستگیمو گذاشتم بانک و یه سودی ازش میگیرم، هرروز تو خونه میشینم و انگار که دیگه زورامو زده باشم و الکمو آویخته باشم،شب به
می‌خواستم در تاریکی به دیگران، دنیای اطرافم را نشان دهم، خودم را و تو را به خودت.
می‌خواستم سرِ به سنگ خورده‌ام را باز بکوبم به سنگ. به سنگ، دیدن را بفهمانم. سرم باز خورد به سنگ و باز نفهمیدم.
در انجماد ذهنم سالهای سیاهی‌ست که سراسر به تباهی رسیده‌اند، کودکانی که صدا را شنیده‌اند، به طناب آویزان شدند و گردنِ کشیده، تاب خورده‌اند‌. چه دیوانه ها که با دست خود، زنجیر به دست و پای خود زدند. سربازانِ بی سلاح که بر خلاف میل، رفتند به جنگ خویش و ب
تو فرجه ها رو یادتونه یه هفته زودتر رفتم دانشگاه که درس بخونم؟
یه روز تو کتابخونه یکی از پسرای هم کلاسی رو دیدم
گردنش کبود بود
حالا ما به رو خودمون نیاوردیم به هیچکسم نگفتیم استغفر ا... گویان گفتیم بابا خب شاید به جایی خورده اینجور شده
آخه کبودیشم خیلی وسیع بود ها
گفتم حالا کار خاک بر سریم که کرده باشه دیگه انقدر که کبود نمیشه :دی
حالا تازگیا یه عکس از گردنِ کبودِ ناشی از خاک بر سری کاری دیدم
اون مدلی بود تقریبا
یعنی احتمالا این هم کلاسی ما هم...
عزیزم!
تنهایی خیلی بد نیست، ولی خیلی خوب هم نیست! گاهی اوقات آدم دلش می‌گیره و کسی نیست که محرم رازش باشه. سعید می‌گه "مظاهر! تو تا الان که 27 ساله‌ای، با هیچ دختری دوست نبودی و دستش رو نگرفتی. مطمئن باش 37 ساله هم بشی، باز وضع بر همین مِنوال هستش!"
بیا! بیا تا یه عکس از دست‌های به هم گره خورده‌مون بگیرم، برای سعید بفرستم و بگم "این همون عزیزیه که منتظرش بودم. دست‌هام رو برای عزیزم نگه داشته بودم."
مظاهر.نوشت: عزیزم! من این‌ها رو برای تو می‌نویسم.
اولین تجربه‌م از دیدن یه مریضی که متانول خورده، افتضاح بود.آقای ۵۱ ساله، دیروز عصر یه شیشه الکل (که روش نوشته بوده اتانول ۷۰٪) رو خورده. شب دچار تهوع و استفراغ و دل‌درد شده.فردا صبح علائمش بدتر شده. رفته درمونگاه، دکترِ اونجا به سرم زده و چنتا مولتی ویتامین، و بعد از یه ساعت مرخص کرده.همونجا مریض گفته که چشمم همه جا رو آبی می‌بینه.چند دقیقه بعدش گفته کور شدم.و چند دقیقه بعدش، توی آمبولانس، افت هوشیاری پیدا کرده.وقتی من دیدمش، دست و پاش جمع شد
مشکل بینی کج کجاست؟
اصلاح بینی کج یا پیچ خورده یکی از بزرگترین چالش ها در زمینه ی سپتورینوپلاستی را در مقابل ما قرار می دهد. چون دلایل بسیاری برای کجی و پیچ خوردگی بینی وجود دارد، اولین وظیفه ی جراح تشخیص علت و تنظیم برنامه ی درمانی است. پس در این شرایط پزشک باید قادر باشد که علت را به دقت تشخیص دهد تا به وسیله ی آن بتواند برنامه ای برای یک جراحی درست و مناسب ترتیب دهد. برای اینکه درمان بینی، مناسب و موثر واقع شود، برنامه ی درمانی باید به گونه ا
کتاب جهیزیه خاک خوردهشاعر: امیررضا معروفی

توی هر کافه رو به هم با هرپُک سیگار عاشقی کردیمما دو تا گربه ای که با سختیروی دیوار عاشقی کردیم
ما دو تا یاکریمِ روی سیمهدفِ سنگِ این و آن بودیم‌گرچه هر بار سنگمان زدندباز هر بار عاشقی کردیم
ما درون قبیله ای بودیمکه به عشق اعتقادشان کم بودبا دلی بیقرار شاد شدیمبا دلی زار عاشقی کردیم
می رسیدیم و سهممان چیزیجز همان نقطه ی شروع نبودما به امید هیچ جنگیدیممثل پرگار عاشقی کردیم
ما دو محکوم این قبیله شد
دفتر ترجمه رسمی ۴۰۳ تهران کلیه خدمات ترجمه قانونی و معتبر را ارائه می دهد.در این مقاله با عنوان هدف ترجمه رسمی چیست ، شما را بیشتر با ترجمه رسمی آشنا می کنیم. با ما همراه باشید.
هدف ترجمه رسمی چیست ؟
ترجمه‌های رسمی ترجمه‌های معتبر قانونی هستند، به عنوان مثال گواهی، حکم یک مقام یا سند دیگری که به یک مقام تحویل داده می‌شود.ترجمه‌های ایجاد شده توسط مترجمان قسم خورده همیشه معادل سند اصلی هستند.ترجمه‌های رسمی معمولاً دارای یک تمبر هستند و غا
۱. یعنی الان بنده به عنوان عضو کوچکی از خانواده‌ی چهاردرصدی‌های ایران عزیز که در هر بانک لااقل یک حساب دارم، باید به ازای هر کارت بانکی یک نرم‌افزار برای تولید رمز دوم یک‌بار مصرف نصب کنم؟ اونوقت این یه خورده عجیب و مسخره نیست آیا؟ و نود و شش درصد باقی که گوشی هوشمند ندارند دقیقا باید چیکار کنن اونوقت -بازم- آیا؟
۲. یعنی واقعاً چند وقت دیگه در پاسخ به این سوال که «بچه‌ی کجایی؟» باید بگیم: «تهران جنوبی، غربی، شرقی، شمالی، مرکزی»؟ این هم یه‌
2558 - «شهرام همایون» سلطنت‌طلب ساکن آمریکا، با اعتراف به اینکه اپوزیسیون در مبارزه با نظام جمهوری‌اسلامی شکست خورده، گفت: “اکنون اپوزیسیون در رکود و بی‌شناسنامه است ... در این 40 سال امکانات زیادی ازجمله تلویزیون و رادیو و ... داشتیم، اما موفقیتی بدست نیاوردیم و سردرگمیم ... عناصر اپوزیسیون بیشتر مشغول درگیری با هم هستند تا حکومت ایران ...”لینک منبع اینترنتی: www.b2n.ir/mzdr108
دانلود فایل اصلی
چطور بفهمیم که انگشت شست پیچ خورده است؟





پیچ خوردن انگشت شست در اثر پاره شدن
یا کشیده شدن رباط اتفاق می افتد. رایج ترین علت پیچ خوردن انگشت شست پاره
شدن رباط جانبی است. بیشتر پیچ خوردگی ها با درمان های خانگی بهبود پیدا
می کنند و به جراحی نیاز ندارند.
ادامه مطلب
هرگاه نکاح ناشی از تدلیس باشد، فریب خورده می‌تواند طبق قواعد مسئولیت مدنی از تدلیس‌کننده مطالبه خسارت کند اعم از اینکه تدلیس‌کننده یکی از زوجین یا شخص ثالث باشد و اعم از اینکه همسر فریب خورده از حق فسخ استفاده کند یا نه. هرگاه شوهر در اثر تدلیس با زنی غیرباکره به جای باکره ازدواج کند و از حق فسخ نخواهد یا نتواند استفاده کند، می‌تواند تفاوت بین مهر با کره و غیرباکره را به عنوان خسارت از تدلیس‌کننده بگیرد و اگر تدلیس‌کننده تفاوت مهر را ند
طرفو آش و لاش اورده بودن بیمارستان. یه جای سالم تو صورتش نبود. لبش جر خورده بود و روش خون خشک شده بود. قشنگ معلوم بود مُشت سنگین خورده. از دماغش خون اومده بود و روی سبیلاش دلمه بسته بود. تن و بدنش هم تعریفی نداشت. ولی خوب بود. حال روحیشو میگم خوب بود. دکتر دارو نوشت، گفت خوبم، دارو نمی‌خورم. دکتره گفت باید بخوری. پسره گفت ولی من مشکلی ندارم. 
دکتر که رفت، رفیقش بهش گفت لامصب یه آخی، یه آهی، یه چیزی. این لبخند چیه رو لَبای جِرواجِرت؟
برگشت گفت مگه
سلام،وقت تون بخیر
دختری 21 ساله هستم که تا به حال 4 بار کنکور دادم، سال اول (95)_ رتبه 3هزار و خورده ای، سال دوم (96)_ رتبه 2 هزار و خورده ای، سال سوم (97)_ رتبه 50 هزار و خورده ای (در بخش اختصاصی در یه بازه ای جا به جا وارد پاسخنامه کردم)، سال چهارم (98)_  22 هزار و خورده ای.
برای کنکور 98 حدود یه ماه درس خوندم، چون اصلا روحیه و انگیزه ای نداشتم و با توجه به تلاشم از رتبه ام شکایتی ندارم، بعد از دیدن رتبه م که انتظارش رو هم می کشیدم تصمیم گرفتم یک سال دیگه هم ب
می گفت:
بندگی کن تا که سلطانت کنند
تن رها کن تا همه جانت کنند
خوی حیوانی سزوار تو نیست
ترک این خو کن که انسانت کنند
جسم لاهوتی اگر داری بیار
تا به بزم قرب، مهمانت کنند
فرمود: «إِنَ‏ مُبَایعَةَ اللَّهِ‏ رَخِیصَةٌ فَاشْتَرُوهَا قَبْلَ أَنْ تَغْلُوَ ؛ معامله های خدا برای شما ارزان است دریابید قبل از آنکه گران شود.» یک وقتی مقدمات فراهم نمی‌شود و گران می شود. هیچ دستی بهتر از دست تربیت الهی نیست. 
«إغتنم الفرص؛ فرصت ها را غنیمت بشمارید» ما اگر
اوخاطره ی قدیمی دل استکه خاطراتش شیرین ترین لحظاتِ عمرم بودند.انگشتِ شَستم روی شقیقه استفکرِ اینکه روزی...بله یادم آمد!پاییز بود که او را در شهر خاطره ها دیدم.در خطه ی سبز لادن های نارنجی رنگچشم های روشن و شفافشاز شرمدوخته شد بر کفش هایم!کفش هایم اما نیز، از او رو گرفتند؛کفش هایم محجوبند!پاییز بود که او را در کنج آجری و ترک خورده یخیابانی آشنا دیدم،مادرم می گفت که مَرد، سایه استو سایه اش مَه است!من با ذوق عجیبی در دلپَر کشیدم به در خانه ی قلبش
باسلام و صبح بخیر
#متن_کامل_شعر روایت میثم مطیعی از #فتنه_۹۸
میهن من! باز زخم از نابرادر خورده ایگرم جنگ رو به رو، از پشت خنجر خورده ای
حرف دارد با دل ما، قدر یک تاریخ حرفسرخی خون شهیدان بر سپیدی های برف
خاک میهن! باز هم جسم شهیدی سهم توست شرحه شرحه پیکر سرو رشیدی سهم توست
باز اهریمن به میهن آتشی افروخت آه
ادامه مطلب
رفتم اتاق عمل. مامانم گفت به کمرم امپول نزنن. خب در نتیجه بی حسی موضعی بود فقط. تجربه جالبی بود. بعد از شکستگی سرم تو بچگی اتاق عمل ندیده بودم دیگه. وزن منم سوژه ای شده بود. سعی میکردن با شوخیاشون فضارو تلطیف کنن. درست گفتم؟ اصلا تلطیف یعنی چی؟ بیخیال. درسته درد داشت. یه چیزیو محکم اولش میکشید رو زخمام. اما الان خوبم. امشبم احتمالا میریم تهران. یه خورده گشنمه. یه خورده که نه. خیلی گشنمه. امروز اصلا کار نکردم از صبح داستان داشتیم. :((( بیشتر ناراحت او
به گزارش دورتموند ایران ، دو تیم دورتموند و دوسلدورف در ورزشگاه خانگی دورتموند یعنی وستفالن بازی هفته چهاردهم خود در این فصل بوندسلیگا را برگزار خواهند کرد.
در ده مسابقه اخیر این دو تیم، دورتموند 6 بار موفق به شکست حریف خود شده و دو بار هم شکست خورده و تنها دو بازی به تساوی انجامیده است.
در تاریخ این دو تیم، چهل بار به مصاف هم رفته اند که دورتموند 17 بازی را برده و 15 بازی را شکست خورده و 8 بازی هم مساوی شده است.
در این چهل دیدار دورتموند مجموعا 75
تا اینجا، آیا دلی را شکسته‌اید؟ آب کرده‌اید؟ سوزانده‌اید؟ تا اینجا، آیا سر و کارتان با دل باقی بوده‌ست؟ با دلی بازی کرده‌اید؟ دلی را لرزانده‌اید؟ توی دل کسی را خالی کرده‌اید؟ دلی را از خود کَنده‌اید؟ آیا دلی به شما سپرده شده؟ آن را پس زده‌اید؟ دل‌تان پیچ خورده است؟ دل پیچ خورده‌تان تنگ شده است؟ دل تنگ شده‌تان را به کسی بسته‌اید؟ دل‌تان گنده است یا کوچک؟ اصلن بار معنای واژه "دل" در نظر شما چقدر است؟
پ.ن| نظر دهی بسته‌ست، و در واقع جوا
روزای قبل اصلا حالو هوای عید نداشت. نمیدونم چرا اما امروز حال و هوا یجوریه. با این که امروز نه مامان خونه است و نه بابا. به هر حال امروز صبح زود بیدار شدم ساعت هشت الانم رو تختم خوابیدمو دارم کتاب میخونم تا شب بقیه برنامم انجام میدم. یه خورده نگرانم برای امسال نمیدونم چرا فقط امیدوارم بخیر بگذره. دیروز بیشتر کتاب خوندم تا کارای دیگه اما امروز دیگه اینطوری نمیشه. مهمون هم که خبری نیست :/ بابا که سر کاره مامانم یروز در میون خونه باباحاجی. شاید واس
بسم الله الرَّحمن الرَّحیم
 
در این چند خط قرار است پیرامون اینکه "اصلاً چرا باید شعر بخوانیم و شعر کدام درد ما را دوا می‌کند" به گفتگو بنشینیم، ان شاءالله.
 
ـ عالم شعر، عالم فرامنطق است.
دنیا منطقی روزمره‌ات را تصور کن و چرخی در آن بزن تا به چیستی دنیای فرامنطق پی ببری.
در دنیای منطقی، از شیرِ ظرفشویی خانه ها آب بیرون می‌آید، دست ها در آب خیس می‌شوند و این همه طبیعی است (بخوانید منطقی).
در عالم منطقی تو اگر زمین خورده ای، زمین خورده ای...اگر ش
اکثر انسان‌ها زمانی از موقعیت شغلی خود راضی هستند که معتقد باشند در حد مشخصی از بی‌کفایتی هستند و به محض احساس کفایت، از موقعیت فعلی ناراضی خواهند بود. 
 این اصل را می‌توانیم با یک مثال ساده بیان کنیم. علی در شرکت‌شان در سمت کارشناس فروش فعالیت می‌کند. او کارش را به خوبی انجام می‌دهد و از عهده‌ی تمام وظایفی که به او محول شده بر می‌آید. به همین دلیل احساس می‌کند که حقش خورده شده و جلوی پیشرفتش گرفته شده و باید به سمت بالاتری ارتقا پیدا کن
دید اول: نگارنده دیگر توان حرف زدن ندارد انگار، حرف‌هایش هم دیگر توان به آوا تبدیل شدن ندارند انگار. هرازگاهی کمی در جای خودشان توی سرش می‌لرزند و بعد آرام می‌شوند انگار.
دید دوم: نگارنده زنگ می‌زند به دوستش تا حرف بزنند، حرف هم می‌زند؛ ولی احساس می‌کند که نمی‌زند.
دید سوم: نگارنده حدوداً پنج پست وبلاگی را در ذهنش سروسامان می‌دهد و به حال خودشان رها می‌کند بی‌جان‌مانده‌ها را.
دید چهارم: نگارنده انقدر حرف‌هایش را خورده، انقدر حرف‌های
کتابم تموم شد تقریبا. یه خورده دلم میخواست بخونمش فقط تموم بشه از بی حوصلگی. نمیدونم چرا امروز اینجوری بودم. یه خورده حالم گرفته بود راستش و دلیلشم نمیدونم همینجوری بودم. تقریبا همه کارامو کردم فقط مرور فرانسوی موندو ۵۰۴ و البته دیدن عکسام. الانم رو به بیهوشیم. کلی چیز دارم بهت بگم ولی میگم دستم به نوشتن نمیره و الانم که خواب دارم مینویسم :/ فردا روز بهتریه. امیدوارم. فردا مقاله میخونم و درستم میخونم میخوام چیزایی که تو ذهنم میادو رو کاغذ بنو
امروز دارم کار میکنم. هرچند شاید بهترین خودم نباشم اما دارم کار میکنم و این مهم ترین چیزه. کتاب رسیدم به هیوم و جوهر و نسبتهارو دارم میخونم. یه خورده مخم استپ داد. نهار هنوز نخوردیمو تازه میخوایم بخوریم بعد نهار میرم سراغ کارای دیگم تا دوباره بتونم کتابمو بخونم. امروز تا ۱۲ بیدار میمونم چون خیلی عقبم. به خصوص کتاب دلم میخواست امشب تموم میشد اما فکر نکنم. یه خورده سخته. اما همین که پیش میبرمش خوبه. خب هیچ حسی انگار ندارم در حالت خنثام. نه بدم نه
بسم الله الرَّحمن الرَّحیم
 
در این چند خط قرار است پیرامون اینکه "اصلاً چرا باید شعر بخوانیم و شعر کدام درد ما را دوا می‌کند" به گفتگو بنشینیم، ان شاءالله.
 
ـ عالم شعر، عالم فرامنطق است.
دنیا منطقی روزمره‌ات را تصور کن و چرخی در آن بزن تا به چیستی دنیای فرامنطق پی ببری.
در دنیای منطقی، از شیرِ ظرفشویی خانه ها آب بیرون می‌آید، دست ها در آب خیس می‌شوند و این همه طبیعی است (بخوانید منطقی).
در عالم منطقی تو اگر زمین خورده ای، زمین خورده ای...اگر ش
هیچ کس مرا برای خودم نخواست! هر کس مرا دید با کادری آمد و پوست تنم را کند و سپس با خونسردی مرا بلعید. کسی نبود بگوید، دردت چیست؟! آرزوت چیست؟! شاید اشتباه می کنم و از مرگ پاداشی بهتری نصیبم نخواهد شد. وقتی مرا از مادرم جدا می کردند. مادرم اشک نریخت، فقط آروم زیر گوشهامون گفت؛ با لبخند خورده شوید. _محمد، مرا کی می خوری؟! _چرا می پرسی؟!_زمان مرگ خیلی مهم هست، مثل زمان بوسیدن معشوقه. _هنوز تصمیم به خوردنت نگرفتم._با این کارت شکنجه ام می کنی. چون هر گا
خب بدرک که اینجا همش منفی نوشته شده میخوام بازم همون طوری بنویسم!
مگه چند نفر هستن که برای روزای خوبشون دست به قلم بشن؟ 
خب من هیچ وقت ادم روزانه نویسی نبودم، نخواستم چیزایی که ذهنم هر روز و هر روز سعی در فراموشیش داره رو به زور نگه دارم
من حتی ادم حرف زدن با جزییات برا مخاطبای بیشتر از یه نفرم نیستم
من عادت دارم که اتفاقات خوب و بد و دائم و دائم تو ذهنم مرور کنم تا دستم برسه به ادم‌ امنم که همه رو بگم بهش بعدش میتونیم با خیالت راحت فراموشش کنی
2545 - «اسدالله علم» وزیر دربار، نخست‌وزیر و از نزدیکان «محمدرضا پهلوی» در خاطراتش می‌نویسد: "عرض کردم «یک قسمت پول زمین والاحضرت ثریا را که در «سرخه حصار» ملی شده، از دولت گرفتم ولی دولت به من می‌گوید بنویس که این پول را (هشت میلیون تومان) دولت در اختیار دربار می‌گذارد و اسمی نبرید». فرمودند «دولت غلط کرده همچین حرفی زده است. بنویسید که باید بدهید تا به آنها که احجاف شده پرداخته شود». عرض کردم «قبلاً نوشته بودم، ولی می‌گویند این طور بنویسید
قهقهه اش دلم را  لرزاند. از چیزهای دردناکی میگفت ولی مدام میخندید. از اتفاقات ناگوار و وحشتناک، از سقوط و شکست هایی که پی در پی داشت،  از دوره درمانی که به خودکشی کشیده شد، از عشقی که تنفر شده بود ولی انگار هنوز عاشق بود، تنهاییی که سالها گریبان گیرش بود، هرنوع تجاوزی از طرف  محارم و نامحارم که تحمل کرده بود، چرخه ها و الگوهای ترسناک و باطلی که تکرار میشد، او انگار سنگ تیپا خورده روزگار بود. 
او از همه سنگ خورده بود، او در اوج زیبایی طرد شده ب
ذره ای در نزد خورشید درخشان تو ایمتشنه ای در حسرت یک جرعه باران تو ایمسالها نان خورده ایم از سفره ی اولاد توروزی ما می رسد چون بر سر خوان تو ایمگوشه ای از صحن آیینه و یا صحن عتیقهرکجا هستیم گویی کنج ایوان تو ایمزائران دختر تو زائران فاطمه اندتا ابد ممنون این لطف دو چندان تو ایمما غذای خانه هامان هم غذای حضرتی ستدرمیان خانه هم در اصل مهمان تو ایمبی گمان ایل و تبارت عزت این کشور انددر حقیقت اهل جمهوری ایران تو ایمبچه های تو در ایران پادشاهی میک
1- شیر زن از حمل مشروع حاصل شده باشد.
2- شیر مستقیماً از سینه مادر مکیده شده باشد.
3- طفل لااقل یک شبانه روز یا 15 دفعه متوالی شیر کامل خورده باشد بدون اینکه در بین دفعات غذای دیگر یا شیر زن دیگر را بخورد.
4- شیر خوردن طفل قبل از تمام شدن دو سال از تولد او باشد.
5- مقدار شیری که طفل خورده است از یک زن و از یک شوهر باشد. ماده 1057 و 1058  قانون مدنی به این موارد اشاره می‌کند.
امید، بزرگترین اشتباه این بشر
و مرگ، راه و چاره، سیم و رز
زمان، نمک به زخم و دشنه در پشت من
دشمنان، دست در دست هم 
کنار هم، پا به پا، چکمه روی پشت ما
خدا نگاه میکند
صدای ما به او نمیرسد
صدای پشت صحنه ایم
نویز بی خطر
صدای پس زمنیه ایم
صدای باران، بوق ماشین
صدای پای رهگذر 
صدای آب چشمه ایم
خدا نگاه میکند
دشمنان به صف 
تشنه بر خون ما 
قطره قطره میچشند
و ما برای زندگی، 
تلاش میکنیم، دست و پنجه نرم میکنیم و مرگ خود، مرگ رویای خود، مرگ یک عشق یکتا، مر
در نمازخانه‌ی بیمارستان نشسته بودم و داشتم افطار می‌کردم. دو تا کیک (تیتاپ) خریده بودم با یک آبمیوه‌ی شبه‌رانی هلو. یکی از کیک‌ها را خورده بودم و دومی را هم یک گاز زدم که دیدم کسی می‌زند روی شانه‌ام.
+ خانم!
_ بله؟
+ کیکتون رو باز کنین.
_ چرا؟
+ آخه جدیدا تو کیک‌ها قرص می‌ذارن.
_ o-O!
و یادم آمد که دیروز لابه‌لای کارها، یک صحنه در تلویزیون دیده بودم که کسی تیتاپ را باز کرده و قرص تویش را به دوربین نشان می‌دهد. اما اینقدر مشغله‌های مهم‌تر داشتیم
احساس خیلی خوبی به شهر بندرعباس دارم.یه خورده گدا زیاد داره ولی در کل محیطش رو دوست دارم.مردم خوبی هم داره و رفتارشون با مهاجرین بدک نیست.دریاش هم خیلی قشنگه.دانشگاه آزادش هم که امروز رفتیم آزمون استخدامی دادیم قشنگ بود و بافت جالب بندری داشت.یه جورایی شهر زنده و پویایی هست.بدترین جای دنیا هم به نظر من عسلویه هست.هوای کثیف ، محیط زیست نابود ، مردم نه چندان خوب ، امکانات صفر و ...!
کاش میشد همین قشم برام اوکی میشد و یه خورده از این هیایو و همهمه ا
موقع تحویل شیفت تلفن اورژانس زنگ خورد.بقیه پرستارها رفته بودن برای تحویل شیفت.دانشجوی شیفت شب هنوز نیومده بود.تلفن رو برداشتم یه خانمی پشت تلفن گفت فلان بیماری رو دارید؟فامیلی مریض رو پرسید منم گفتم آره.فکر کردم سوپروایزر یا پرستاری کسی هست داره اطلاعات می گیره.به خانمه گفتم که به مریض شارکول سوربیتول دادیم بخوره.
گفت شارکول؟
من گیج هم نفهمیدم که خب اگه قرار بود از پرسنل بخش های بیمارستان باشه چنین سوالی نباید بپرسه و باید شک می کردم می پر
هر چه تلاش کردم نشد که خداحافظی کنم و بگم دیگه نمیام. نه به بچه‌ها گفتم، نه پرسنل. فقط مدیر و سرپرستار خبر دارن. نهمین و آخرین شیفتم تو مرکز توانبخشی بود. با بچه‌ها مشکل اساسی نداشتم، ولی با کادرش تقریبا چرا.
دیشب تو مرکز افطار_پارتی بود! اول افطار، بعد هم ارکستر و رقص و فلان!
یکی از بچه‌ها دستش خورد کاسه‌ی سوپ چپه شد رو گوشی من که به عنوان چراغ گذاشته بودم رو میز (چون تو حیاط بودیم). حالا انگار سرما خورده، صداش درنمیاد. گمیشان هم که رسیدیم، هم
گویند در این برهه ، فرهنگ و ادب مردهروی لغت مومن ، خطی محدب خوردههرکس سر هر سفره ، یک شیشه عرق بردههی فحش به این دولت ، پیک پیک عرق خوردهاین حال اسفناک‌ش باشد به خفا عهدهلایعقل و مجنون وار ، زنده چه بسا مرده...
افتاده ز جبر اینجا، گربه! تو بگو ایرانریش‌اند همه اینجا، موش‌ن! تو بگو شیراناین جبر من است یا جهل؟سخت است بسی یا سهل؟در هیئت زیرک ها ، بی دین و خدا باورچون قرین سَیاسان ، مومن و هُدا کافر...
در هر بدنی عشق است، یاب‌ش تو اگر تانیسخت است ب
می رویم به پیشواز گلوله هایی که سینه هایمان را سرد میکند از داغ هایتان... و شما می مانید و دو چیز . اولی : خون ما و پیروی از ولایت فقیه دومی ؛ دنیا و هوای نفستان.گ. یادتان باشد؛ قیامت باید در چشمان تک تک شهدا زل بزنید و جواب بدهید..
  شهید مدافع حرم عارف کاید خورده
@modafeanharam77
ترم دوم یکی از اساتید آزمایشگاه‌مون در وصف پروژه‌ی کارشناسی اینطور میگفت زمانی میرسه که دیگه از این دکمه‌ی استارت سیستم حالتون بهم میخوره. خواستم بگم اگه اون موقع تو دلم مسخره‌ت کردم و خندیدم بهت، شکر اضافه خورده بودم. 
 نوشته‌های شخصیِ قدیمی ام را نگاه میکنم . میرسم به یک یادداشت در چهارم تیر ماه ۹۷ ، که بعد از مشاهده‌ی دقایق آخرِ بازی پاناما _انگلیس در جام‌جهانی نوشته‌ام . معمولا اگر وقت و حوصله داشته باشم ، دقایق آخر مسابقات را نگاه میکنم . دیدن چهره‌ی شادِ برندگان همیشه برایم لذت‌بخش است . یادداشت از این قرار بود : " کاش من اون پانامایی بودم که بعد از ۶ تا گل خورده از انگلیس ، از زدن یه دونه گل اش انقققدر خوشحااال میشه و شادی میکنه که گزارش‌ گر میگه انگا
سلام 
امشب خیلی دلم برات تنگ شده ... 
دوست داشتم بیاد دیونه بازی های قدیم زنگ میزدم بهت ساعت ها باهم حرف میزدیم ... 
انگار نه انگار که اتفاق خاصی افتاده انگار نه انگار دوسالی دیگه از هم دور شدیم ..انگار نه انگار عوض شدیم و راهمون از هم دور تر ... 
و انگار نه انگار که ادم دیگه ای تو زندگیمون باشه ... 
تو بگی زهرا ...‌من تو دلم ذوق کنم بگم جونم بگو ... تو هم بکی هیچی ... 
خخ یادش بخیر زنگ میزدی چیپس میخوردی حرص منو در میوردی ... البته تو یه خورده بی معرفت بودی
امروز به اندازه ی دیروز خوب نبودم. کمتر کار کردم اما تا ساعت ۱۲ بیدار میشینم به کار. امروز تا الان فقط کتاب خوندم از الان به بعد خورده کاریامو انجام میدم. عصرم رفتم بیرون خرید. یه مانتوی معمولی البته پاییره شد چهارصد تومن :/ خیلی معمولی بودا هرچند سادست و من دوسش دارم اما خب. بیخیال  فردام قراره با مهسا و ساجده بریم بیرون واسه همون رفتم لباس خریدم چون لباس گرمام همه شمالا و نیاوردم هیچی. هوام خب حسابی اینجا سرده. همین کم حرفی منو ببخش. نمیدونم چ
خب امروز خیلی وقته شروع شده. یه خورده حالم خوب نیست. یه خورده که نه دو ماهه :/ نمیدونم چرا اوکی نمیشم. به هر حال دست من نیست دکترم باید دوباره برم پیشش. با این حال صبح رفتم ورزش. امروز سنگینم بود از شانس من حرکات دیگه ملدم تا اومدم خونه. رسما هنوز زیاد شروع نکردم حموم رفتم و الان تازه یه چیزی بخورمو شروع کنم. یعنی میشه مثل سونتاگ بشم و مثل استادم؟ باید سخت کار کنم. چه حالم خوبه چه بد نمیخوام تنبلی کنم دیروز تنبلی کردم. خوابیدم تا هفت شب بعدشم گاندو
خدایی شما اصلا تصورش رو هم میکنین که مرد هفتاد و خورده ای ساله احساس داشته باشه، عطش!! عطش جنسی داشته باشه!
 
خدا وکیلی اصلا باورتون میشه؟!
 
من فکر میکردم مردها نهایتا دیگه ته تهش توی 55 همه هوس ها و خیالات و علایق جنسی شون میمیره و تموم میشه!
 
یارو 76 سالشه!
 
نیست ایرانیا و مهاجرا به اینها رو دادن از اول، و همین 80 ساله رو ترجیح میدن به پسرای ناز و ترگل ایرانی،
اینا پررو شدن. وقتی اینا رو اولین بار میشون سر جاشون، قشنگ دوزاریشون میفته که همه این ش
تخته نرد فوق لوکس و حرفه ای چوب گردو لبه گرد از تولید به فروش، بدون‌واسطه (عمده و‌ تک)مشخصات تخته نرد :دارای تخته نرد و شطرنجلبه های گرد ابزار خوردهبه همراه مهره تخته نرد چوبی اعلا و یک‌جفت تاسسایز : ۵۰در۵۰جنس: چوب گردو اعلاوزن : ۴ کیلو گرم طراحی داخل تخته نرد صد درصد معرق کاری دستمعرق کاری : دستی با دقت بالا رنگ : پلی استر دو‌مواد هفت لایهرنگ کار این تخته نرد توسط استاد رحیمی( برترین رنگ کار سنندج )میباشد این تخته نرداز ۷ لایه پلی استر دومواد
یه خورده خسته شدم. شاید بگی چه زود. از کار کردن خسته نشدما. از این که اینقدر کندمو دیر اتفاقهای خوب نمیفته برام خسته شدم. این که نا معلوم همه چی برام. شایدم تقصیر خودمه. نباید منتظر اتفاق خوبی باشم برای خودم. یه خورده عجله دارم واسه افتادن اتفاقی که ثمره ی کار کردنمه. انگار توقع دارم زبان فول باشم. دانشگامو قبول بشم. کتابامو خونده باشم در حالی که خیچ کدوم حالا حالاها زمانش نیست. شاید باید فقط به امشبم فکر کنم که ببینم انجامشون میدم یا نه. ادم که ه
وقت آن سررسید که بار بر زمین گذارند و مدتی را برای استراحت و خوردوخوراک اختصاص دهند. اما باد و خاک نگذاشت تا کاروان -یک آن حتی- در آن خطه پربلا ماندگار شود. پس کاروانیان به‌ناچار بار بستند و به‌سوی دیار مقصد رهسپار شدند.تا منزل بعدی راه درازی در پیش بود. قافله‌سالار، کاروانیان را به‌سوی رباطی کهنه هدایت می‌کرد تا دمی بیاسایند و قوت گیرند. کودکان و زنان، سوار بر شتران و مردها پای پیاده می‌رفتند. تا نیم روز، وقت مانده بود تا به کاروانسرا و آف
آیا کسی آغوش کرگدن می خواهد؟
می گویند کرگدن ها غصه دار هستند،نه حیوانی را می خورند نه توسط حیوانی خورده می شوند،حالا با این اوصاف،آیا کسی آغوش کرگدن می خواهد؟!
نمی توان گفت اوضاع خوب است،چون نیست،زمان می گذرد اما با خفگان،تنها کاری که می توان کرد این است که نشست و به گوشه ی ترک خورده ی دیوار زل زد و فکر کرد،فکر کرد،آنقدر فکر کرد که با فکر یکی شد...دلم می خواهد چند وقتی از آدم ها دور باشم،حضور آدم هایی که در پایان نیز یکی بهتر را ترجیح می دهند خف
  این چه بهاری ست ؟ ز پاییز هم افسرده ترم ...
آه که از باغ گلی سوخته پژمرده ترم
 
جور و جفا از تو کشیدیم و نگفتیم چرا ...
از تن فرشی که رفو نخورده پا خورده ترم
 
حال اگر آتش بشوی هم نشود دور شوم
شعله شدی پیش تو از دیگ سیه چرده ترم 
 
از بر من می گذری حسرتم افزوده کنی
از دل مادری به نامادری آزرده ترم ... 
 
#الهام_ملک_محمدی #غزل #غزل_معاصر
 
 
.نوجوانی‌ام از یکی، بزرگتر، ایراد گرفتم که «چرا فحش می‌دی؟» جواب داد «تو هم یه روز مجبور می‌شی فحش بدی» ، و من هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم اون «یه روز» خواهد رسید!
× احساس آدمی رو دارم که الکل خورده و الان می‌خواد قرآن بخونه. باید دهنمُ آب بکشم قبلش.
سلام به دوستای گلممم 
تا حالا «انفجار بزرگ» به گوشتون خورده؟؟؟
یا بهتره بگم تا حالا سوالی به فکرتون خورده که این جهانی که الان ما توش هستیم چجوری به وجود اومده؟؟؟
15 میلیارد سال پیش، جهانی که ما میشناسیـــم وجود نداشت. دانشمندان فکر میکنند که جهان بر اثر یک انفجار بزرگ به وجود آمده است. این انفجار باعث پیدایش ستارگان و سیارات شد. دانشمندان به این ماجرا «انفجار بزرگ» میگویند
برداشت از کتاب پاسخ به چرا های من نوشته ی لور کاربوناک و فرانسوا د
انصافا این چند وقت دچار کم خوابی ک نه ولی خستگی مضاعف شدم
میام خونه
تف تو ریا نمازی بر بدن زده
عصرانه ای میل نموده 
و ب سراغ رختخواب رفته
و ب مدت یکی دو ساعت بیهوش شده
سپس بیدار شده 
سریالی دیده
غذایی خورده
و دوباره بیهوش شده
 
شکرت خدا
بنیامین، سانتاگ ، بارت، نوشتهٔ فرشید آذرنگ ، حرفه هنرمند ۱۶
 
عصری یه وقفه افتاد توی کارم نتونستم کار‌کنم حالا الان دوباره دارم شروع میکنم و مقاله دیگه ای دست گرفتم. اصلا همه انرژیم یهو رفتو خوابیدم. بگذریم. هیچی زبان نخوندم دیدی امتحان داری لج میکنی نمیخونی ؟:/ جاش همه کار میکنی. برم دیگه یه خورده حالم گرفتست امروز اونجوری که باید کار نکردم. ساعتم هشت الان دیدم باید بریم دنبال مامانم بعدشم  پیاده روی. وقتی برگردم مقاله رو میخونم.
 
دارم فکر
یه مدت هست که دوتا دوست جدید پیدا کردم . یه سگ‌با توله‌ش. یه روز رفته بودم یه خورده غذا بدم سگ های ولگرد دور و بر که خوردم به این دوتا . یه سگ ماده که پاش شکسته و لنگ می زنه . خیلی هم لاغر و ضعیف شده و یه توله هم همیشه باهاشه . یه بار بهشون غذا دادم . وارد جزئیات احساساتم نمی شم چون احتمالا باید یه پست جدا بنویسم راجبش . ولی اینقدری بهش وابسته شدم‌که یکی دو روز بعدش بازم‌رفتم‌بهشون غذا بدم . وقتی منو دید از دور بدو بدو ا مد سمتم ! اینقدر دمش رو سریع
پرهیز: بادمجان گوجه عدس سیب زمینی گوشت گوساله تندی شوری ترشی تلخی قارچ فلفل دلمه ای 
 
 
قبل حجامت: دوازده ساعت قبلش لبنیات و کرفس خورده نشه(تا دوازده ساعت بعد) تخم مرغ هم اکیدا از ۲۴ ساعت قبل خورده نشه تا دوازده ساعت بعد 
شام بادمجون گوجه است 
ماست موسیر خریدم دارم می خورم 
مامان یه سیب کوچیک آورد گذاشت برام (دستش درد نکنه میگه طب اسلامی گفته برای وسواس خوبه) 
فردا صبحم 
گفتم غروب برم حجامت 
آخه یکشنبه شب که دکتر بودم گفت الان برو حجامت از او
امروز آمده بود با من در مورد تحقیقم حرف بزند. خیلی باهوش و کنجکاو است. برایش حرف زدم از کارم. از افغانستان پرسید و از نوشته‌هایش گفت. ساعت نزدیک دو شده بود. گفتم قرار است ساعت دو با کایل بریم بیرون. اگر خواسته باشد میتواند بیاید. گفت غذا خورده اما میاید. من باورم نمیشد. همیشه تا حالا به فعالیت‌های اجتماعی (!) یا هر کاری که شامل بودن در جمع دوستا میشد نه گفته بود. تعجب کردم. آمدن یا نیامدنش برای من فرقی نمی‌کرد. من از همان روزی که فهمیدم دوست‌دختر
مقدمهیادگیری عمیق حوزه‌های مختلف یادگیری ماشین که به صورت عام در رسانه‌ها به نام «هوش مصنوعی» شناخته می‌شود، را ارتقا بخشیده است. اما این مدل‌ها معمولا با داده‌های برچسب خورده کار می‌کنند، که یادگیری با ناظر نامیده می‌شود و افزایش حجم این داده‌ها، به افزایش کیفیت مدل یادگرفته شده ختم می‌شود. چیزی که در زمینه توسعه دادن یادگیری با ناظر در زمینه‌های مختلف مشکل‌ساز است، هزینه برچسب زدن داده‌هاست. این مشکل هزینه، بر روی مساله‌هایی ک
به تاریخ سوم شهریور ماه نود و هشت، ‏این فصل از زندگی من هم تموم شد. حس مبارزی رو دارم که بعد از مسابقه، هم کتک خورده، هم باخته و هم دوپینگش رو شده. حالا نه انگیزه ی شروع دوباره داره، نه آبرو و دوستی براش مونده، نه حتی کسی نعششو از رینگ میکشه بیرون. که البته همه ی اینا حقشه...
دیگر دلیلی برای ایستادن ندارم. دلیل‌های سابق چه باقی باشند و چه نه، دیگر کافی نیستند. 
اولَش که قرار بود مادرانگیِ مادر را به غلیان نیندازم. باید سکوت می‌کردم و پشت درهای بسته بغض می‌کردم و اشک هم ممنوع، چون چشم را سرخ می‌کند. بعد باید مراقب می‌بودم که نه تو بفهمی و نه آن دوستِ کثافتِ مطلقت که جز تو کسی را برای خودم نگذاشته‌بودم در جهان. صمیمی‌ترین دوستم را از دست داده‌بودم و تنهای مطلق بودم. بعدترش نباید می‌گذاشتم کسی در آن مدرسه‌ی مسخ
از دیروز فکر کنم هیچی نگفتم. نه که خبری نباشه ولی دستم به نوشتن نمیرفت. حتی حالا هم به سختی دارم مینویسم. کتابم توضیح خاصی نداره که بخوام بگم تاریخ فلسفه یونان و روم هست اسمش معلومه. یه خورده این دوروز کم وقت گذاشتم براش ولی حدود دویست صفحه اشو خوندم. یه خورده افلاطونش کسل کننده است ولی باید پیش ببرمش. 
دیروز وقت روانشناسم داشتم خیلی خوب بود با این که اولش طبق معمول حرفی نداشتم بزنم اما همیشه میشه از یه جایی شروع کرد. 
همین! هوا هم خیلی سرده خیل
یک وقت هایی میشود که عمیقا میخواهم ناخن هایم را در گوشت بدنش فرو کنم و جوری خط بیندازم که رگه های خون روی پوستش دلبری کند و خورده پوست های کنده شده خون الودش که زیر ناخن هایم مانده عذاب وجدانم را ده برابر کند...میخواهم جوری در گوشش داد بکشم که موهایش سیخ شود و چشمهایش اشک بزند...میخواهم مثل سگ هار دهان کف کرده جوری گازش بگیرم که گوشتش کنده شود و درد کل بدنش را بی حس کند ...میدانید او مرا حرصی میکند..نمیتوانم ببینم اعصابش خراب است نمیخواهم اینطوری
من کوروکی اتفاقی که افتاده رو دقیق مینویسم شما بگید  چی شده 
خواهرم از من طلب داشت جمعه اومدم از طریق گوشی پول رو کارت به کارت کنم یعنی کارتم رو از توکیفم در آوردم شمارش رو زدم همه این حرکات رو انجام دادم و نوشت عملیات نا موفق منم به خواهرم گفتم الان میرم دم عابر پول از عابر میگیرم میام سوئیچ ماشین رو برداشتم کارتم هنوز تو دستم بود رفتم دم عابر بانک کارت رو داخل دستگاه گذاشتم رمز رو زدم تا اومدم پول بگیرم نوشت کارت شما به دلایل امنیتی توقیف شد
مرحوم شیخ رجبعلی خیاط میفرمود: 
 بطری وقتی پر است و می‌خواهی خالی اش کنی،
 خمش می‌کنی. هر چه خم شود خالی تر می‌شود.
 اگر کاملا رو به زمین گرفته شود سریع تر خالی می‌شود.
دل آدم هم همین طور است، گاهی وقت‌ها پر می‌شود
از غم، از غصه،از حرف‌ها و طعنه‌های دیگران. 


ادامه مطلب
انگار نوزادی هستم که ملاجش از کم آبی گودتر شده و تغییر شکل پیدا کرده . انگار کسی ملاجم را بی رحمانه فشار داده یا چیزی محکم خورده به آن . ضعف دارم ، همه ی روز ضعف دارم مثل همان نوزادی که بدنش افتاده به کم آبی، رشد نمی کند و هستی اش در معرض مخاطره است . به پدیده های اطرافم بی تفاوت شده ام دیگر صدای عمله بناهای ساختمان در حال ساخت همسایه رنجم نمی دهد ، از گریه های شکم درد بچه ی همسایه تا دم صبح کلافه نمی شوم . رنج در وجودم به غایت رسیده به حالت اشباع در
یادت هست؟
شبی گفته بودی
که هیچ وقت نرو
که وقت میروی دلتنگ میشوم
همان موفع عهد کردم که اینجا پاک نخواهد شد
که مرگ من است روزی که اینجا ستاره اش برای همیشه خاموش شود
اما
تو رفتی
حالا چه کنم؟
عهد من پابرجاست
اما
رطب خورده منع رطب خوردن خطاست...
خدا ماشالله خیلی به ما عنایت داره. الان وی رو فرستاده درمانگاه زیر سرم تا اون حرف صبحمو اثبات کنه بهم. خدایا دمت گرم که هستی. ولی انصافاً دیگه کرونا نگیرم. غلط کردم. قرنطینه خیلیم خوبه. 
امضا
یک عدد سر به سنگ خورده
* به هرچه شکر نکردیم یاد آن کردیم
پای پدرش روی فرش خونه سر خورده بود و تا پدر از بیمارستان مرخص بشه به هم ریخته و آشفته بود.
دیروز که با آرامش گفت میفهممت میخواستم بگم پای آقا رضا از زندگی سُر نخورده؛ قطع شده. 
نمیتونم تنها برم بهشت زهرا...چند بار تلاشم رو کردم برم. یا تصادف میکنم یا گم میشم.
احساس وقتهایی رو دارم که گم میشدم. خجالت میکشیدم به بقیه بگم گم شدم.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها