خرمالوها را به گنجشک ها بفروش: ماجرای خواستگارهای دختر داستان دنبال کردنیست
خرمالوها را به گنجشک ها بفروشنویسنده: محمد حنیفانتشارات جمکران
خلاصه:
ماجرای دختری به نام ریحانه که ۴ خواستگار سمج همزمان دارد. او خودش در ابتدا یکی از آنها را می پسندد ولی بعد متوجه می شود یکی دیگرشان که نامش امیریل است از همه بهتر است ولی پدر خانواده پسرعمه ریحانه را قبول می کند و ریحانه به خاطر بیماری قلبی پدر کوتاه می آید و تن به ازدواج می دهد و بعد با خیانت
خرمالوها را به گنجشک ها بفروش: ماجرای خواستگارهای دختر داستان دنبال کردنیست
خرمالوها را به گنجشک ها بفروشنویسنده: محمد حنیفانتشارات جمکران
خلاصه:
ماجرای دختری به نام ریحانه که ۴ خواستگار سمج همزمان دارد. او خودش در ابتدا یکی از آنها را می پسندد ولی بعد متوجه می شود یکی دیگرشان که نامش امیریل است از همه بهتر است ولی پدر خانواده پسرعمه ریحانه را قبول می کند و ریحانه به خاطر بیماری قلبی پدر کوتاه می آید و تن به ازدواج می دهد و بعد با خیانت
شنیدم دلت می خواد یکی از اون مزرعه های رویایی فرانکفورت رو بخری. مطمئنم هیچوقت پولت به اون خرجا نمی رسه و مجبور می شی باز ریسک کنی، چنان روزی، آدمِ من توی کارخونه با یه تلفن روزگارت رو سیاه می کنه، اون وقت من هستم و تو. منتظرم باش. چقدر دوست دارم توی چنان وضعیتی قیافه ت رو ببینم. فعلا کاری کردم که زندگی خوش این دختر کوچولوت تلخ بشه!_________________#خرمالو_ها_را_به_گنجشک_ها_بفروش به قلمِ #محمد_حنیف یک تراژدی است. دختر و پسری که طبق سنت به نام هم خورده ان
گنجشک با خدا قهر بود . روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه می دارد ...
و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.
گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه ب
گنجشک نر در حالی که می دونه در چه موقعیت خطرناکی قرار گرفته، اما فداکارانه گنجشک ماده رو از موقعیت خطرناک دور نگه داشته و با به خطر انداختن جان خودش داره گنجشک ماده رو در محیطی امن تر تغذیه می کنه. شما حاضرید چنین ریسکی رو برای خانم تون بکنید؟!
ادامه مطلب
حکایت کردهاند که مردى در بازار دمشق، گنجشکى رنگین و لطیف، به یک درهم خرید تا به خانه آورد و فرزندانش با آن بازى کنند. در بین راه، گنجشک به سخن آمد و مرد را گفت: «در من فایدهاى براى تو نیست. اگر مرا آزاد کنى، تو را سه نصیحت مىگویم که هر یک، همچون گنجى است. دو نصیحت را وقتى در دست تو اسیرم مىگویم و پند سوم را، وقتى آزادم کردى و بر شاخ درختى نشستم، مىگویم. مرد با خود اندیشید که سه نصیحت از پرندهاى که همه جا را دیده و همه را از بالا نگریسته اس
شب که شد گنجشک کوچکمیهمان خانه مان شد.قلب کوچولویم آن وقتزود با او مهربان شد.
دیدم او تنها نشستهبی صدا بالای دیواربا خودم گفتم طفلیگم شده مامانش انگار
من به او با مهربانییک کم آب و دانه دادمتوی یک بشقاب کوچکشام گنجشکانه دادم
ای نیرنگ باز!
ای حقه باز!
ای قناری رنگ کن و جای گنجشک بفروش!
ای چوپان دروغگو...
با کیم؟
خوب معلومه با چی توز
از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون یا حداقل از همه پنهون از خدا چه پنهون( اه...یکی پیدا نشد درست اینو به ما بگه که بالاخره از کی پنهون؟) ما خانوادتا سوپر چیپس مزمز رو دوست میداریم. البته هنوز عاشقش نشدیم! مزه اش یکم متفاوته و بذائقه ما جور در میاد!
حتی الان که گرون شده ما باز ولش نکردیم
دیروز دیدم چی توز هم سوپر چیپس داره و تخفیفشم خوبه
گفتیم
دانلود آهنگ محسن چاوشی گنجشک پریده
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * گنجشک پریده * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , محسن چاوشی باشید.
دانلود آهنگ محسن چاوشی به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Mohsen Chavoshi called Gonjeshke Paride With online playback , text and the best quality in mediac
متن اهنگ محسن چاوشی به نام گنجشک پریده
ای یار جفا کرده پیوند بریده این بود وفاداری و عهد تو ندیدهدر کوی تو معروفم و از روی تو محروم گرگ دهن آل
بسم الله
گاهی یاد صدای صبح گاهی گنجشک های چنارهای خیابان های شهدا و شاهد می افتم...سیل عظیم جمعیت گنجشک ها روی درخت های چنار بلند... صدای جمعیت گنجشک های در تکاپوی جمع کردن دانه ها...و درخت انگور حیاط خانه ی پدری در فصل بهار با برگ های تازه جوانه زده...و بدتر از آن یاد صبح گاه های روستای مختار و باغ های میوه کنار خانه قدیمی مرحوم پدر بزرگم...صبح گاه های روستا سرد و لذت بخش بود..یادش بخیر..
اینجا گاهی اتفاقی متوجه بارش باران می شویم.. حتی بالکن خان
نصیحت های جالب گنجشک به مرد دمشی
حکایت 3 پند گنجشک
حکایت
کرده اند که مردى در بازار دمشق، گنجشکى زیبا، به یک درهم خرید تا به
منزل آورد و فرزندانش با آن بازى کنند. در بین راه، گنجشک به سخن آمد و به
مرد گفت:« در من سودی براى تو نیست. درصورتی که مرا ازاد کنى، تو را سه
پند مى گویم که هر یک، مانند گنجى است. دو پند را وقتى در دست تو اسیرم مى
گویم و نصیحت سوم را، وقتى آزادم کردى و بر شاخ درختى نشستم، مى گویم.
مرد با خود اندیشید که سه پند از پرنده اى که
نصیحت های جالب گنجشک به مرد دمشی
حکایت 3 پند گنجشک
حکایت
کرده اند که مردى در بازار دمشق، گنجشکى زیبا، به یک درهم خرید تا به
منزل آورد و فرزندانش با آن بازى کنند. در بین راه، گنجشک به سخن آمد و به
مرد گفت:« در من سودی براى تو نیست. درصورتی که مرا ازاد کنى، تو را سه
پند مى گویم که هر یک، مانند گنجى است. دو پند را وقتى در دست تو اسیرم مى
گویم و نصیحت سوم را، وقتى آزادم کردى و بر شاخ درختى نشستم، مى گویم.
مرد با خود اندیشید که سه پند از پرنده اى که
*دو ہی ذاتیں سمجھی ہیں مرتبہ محمد (ص) کا**اک وصی محمد (ص) کا اک خدا محمد (ص) کا*
*سوچیئے کہ پھر چہرہ ہوگا کتنا نورانی**چاند بن گیا ہے جب نقش پا محمد (ص) کا*
*مسند محمد پر جعفر آنے والے ہیں**پھر جہان دیکھے گا آئینہ محمد کا*
*پھر سے ہر طرف ہوگا تذکرہ محمد (ص) کا**جعفر (ع) آ کے کھولینگے مدرسہ محمد (ص) کا*
*آ کے باب صادق پر بو حنیفہ یوں بولے**مجھکو مل گیا لوگو اب پتہ محمد ص کا*
*یہ امام صادق (ع) ہیں یہ فقط وہ کہتے ہیں**جو کہا خدا کا ہے جو کہا محمد (ص) کا*
*اے نب
متن آهنگ ننه گل ممد :
صد بار گفتم همچی مکو ننه گل محمدزلفای سیا ر قمچی مکو ننه گل محمد صد بار گفتم پلاو مخار ننه گل محمدور دور کوه ها تاو مخار ننه گل محمد صد بار گفتم یاغی مرو ننه گل محمدرفیق الداغی مرو ننه گل محمد الداغی بی وفای ی ننه گل محمدتا آخر با تو نیا ی ننه گل محمد امروز که دور دورونس ننه گل محمداسب سیات د جاولونس ننه گل محمد ای جاولونا همیشه نیس ننه گل محمداسب سیات د بیشه نیس ننه گل محمد وصف شما د ایرونس ننه گل محمدعکس شما د تهرونس ننه
داستان کوتاه: گنجشک گریان شد بر در سوراخ ساختمان که لانه اش بود نشست و گریان گفت خدایا تا به کی ما دود بخوریم ما همه خواهیم مرد تا کی آب گند جوب خدایا تا کی با هزاران زحمت نان خشکی بدست آوریم وقتی نانوایی ها بسته شد و همه خوابیدند و ظهر شد از دوری مردم خبیث که فقط به فکر خراب کردن دنیای خویشند نانی بدست آوریم گریان بود و می نالید و جیک جیک میکرد و میگفت ما همه خواهیم مرد انسان ها همه ما گنجشک های شهر را خواهند کشت تا اینکه خوابش برد و میدید در خ
- منم دوست داشتم آدم موفقی باشم.
+ چرا نیستی؟
- روزی روی نیمکت از رو رفته پارک نشسته بودم. توجه ام را گنجشکی جلب کرد که مدام از شاخه درخت به پایین سقوط می کرد و سپس به بالا درخت صعود! خیره تر که شدم دیدم گنجشک دیگری که از این دنیا رخت بسته است، در حالی که تکه نان خشکیده ای در دهانش دارد در کنار تنه درخت پیر افتاده است. موضوع اینجاست هر دو گنجشک نر بودند. گنجشک زنده می توانست نان خشکیده را از دهان گنجشک مرده به رباید و در خانواده اش یک آدم موفق لقب بگ
از داخل آکواریوم شیشه ای با تخم های سفید و سیاه بر سر
جمعیتی توده از گنجشک های بال شکسته
نگاه مات مبهوت،خیره بر چهره های دررون آکواریوم
عده ای مثل لنجنخواران چسبیده به آکواریوم
ترس از مردن در هوای آزاد
ترس از کشته شدن، از نوک زدن گنجشک ها
لنجنخوارانی که هیچوقت نتوانستند شنا کردن را یاد بگیرند
اما
ادعاهای بزرگ بدون عمل دارند ....
سلیقہ ایک ہی جیسا محمد اور جعفر کا
قرینہ ایک ہی ابھرا محمد اور جعفر کا
ہے ریشہ ایک ہی حقا محمد اور جعفر کا
نہیں فرق اک نہیں ابن محمد اور محمد میں
شمائل میں خصائل میں فضائل اور ابجد میں
نتیجہ ایک ہی نکلا محمد اور جعفر کا
ادامه مطلب
سلیقہ ایک ہی جیسا محمد اور جعفر کا
قرینہ ایک ہی ابھرا محمد اور جعفر کا
ہے ریشہ ایک ہی حقا محمد اور جعفر کا
نہیں فرق اک نہیں ابن محمد اور محمد میں
شمائل میں خصائل میں فضائل اور ابجد میں
نتیجہ ایک ہی نکلا محمد اور جعفر کا
ادامه مطلب
امروز یه گنجشک افتاده بود وسط خیابون
فکر کنم خورده بود به شیشه ماشینی چیزی ..
یهو متوجهش شدم قبل اینکه ماشینا لهش کنند پریدم وسط خیابون و برش داشتم...
قلبش تند تند میزد و بیحال بود..
هر کاری کردم اب نخورد و هی چشاشو باز میکرد نگاه میکرد..
همونطور که تو دستام گرفته بودمش سوار تاکسی شدم تا زودتر برسم خونه شاید بتونم برسونمش بیمارستان حیوانات نزدیک خونه..
اما از تاکسی که پیاده شدم ... یهو دیدم هر دو تا چشاشو باز کرد و بالهاشو یه تکونی داد و یهو قلبش
من مثل شب های گذشته خواب خوشبختی ندیدم، متاسفم. کنار هم بودن یک رویا نبود، یک انتخاب بود از جانب شما، متاسفم که من نبودم. دو روز پیش وقتی هوا در حال تاریک شدن بود روباه مکار مزرعه آمد کنارم لب رودخونه نشست و گفت: انسان ها دو جوراند. ادمهای که بد اند و حیله خوب بودن بلدند و ادمهای که خوب اند و از خوب بودنشون ناراحت اند. گاهی می توان تاسف جوجه گنجشکی خورد که بعد از اولین پرواز، باد شدید امد و به صخره خورد. من بادِ بودم که مقصر شناخته شد! و شما صخره ا
سنگ ها را نمی دانم .اما گنجشک ها مفت نیستند !قلبشان می تپد .نگویید سنگ مفت ، گنجشک مفت .بعضی آدم ها ؛ ناخواسته ؛ همیشه متهم اند !همیشه مقصرند بخاطر سکوتشان .مهربانی شان .گذشت شان .بی کینه بودن شان .کمک نخواستن شان .بی آزار بودن شان !گویی جان می دهند برای اتهام بستن .و از همه بدتر این که خوبی های شان زود فراموش می شود !
#عادل_دانتیسم
رایگان بفروش یک وب سایت در زمینه ثبت آگهی است که می توانید در آن به صورت رایگان خدمات و محصولات خود را رعایت کنید.
این وب سایت تمامی امکانات سایت های بزرگ آگهی را دارا می باشد.
از جمله قابلیت های ویژه این سایت می توان به
1) نوسازی آگهی: شما می توانید آگهی خود را به رایگان ثبت نمایید و هر از چند گاهی آن را تازه سازی نمایید.
2) ویژه نمودن آگهی: شما می توانید با پرداخت 5 هزار تومان آگهی خود را ویژه کنید تا در صفحه اصلی و جایگاه بهتری نسبت به رایگان نشا
خانه را که تعمیر کردیم، اطراف پنجره را گچ نگرفتیم. دیشب از روزنه های کنار پنجره یک گنجشک سیاه بخت وارد اتاقم شده و خودش را دیوانه وار به در و دیوار میکوبید. دمش کنده شد، بالهایش تمام زخمی شد.
من در همان حالت خواب و بیداری، پنجره اتاق را باز کردم تا خودش را نجات بدهد. در همان حال به رخت خواب برگشتم و به خواب عمیقی فرو رفتم.
با صدای اذان که در گوشم سوت کشید بیدار شدم و به اطرافم نگاهی انداختم. هوا خیلی سرد و کشنده بود و من تنم در برابر سرما نازک و
یکی بود یکی نبود توی جنگل های استرالیا کنار یک رود خانه درخت بزرگی قرار داشت که کبوتری با جوجه هایش روی آن درخت زندگی می کردند هر چه جوجه ها بزرگتر می شدند به غذای بیشتری نیاز داشتند برای همین کبوتر مادر و پدر با هم به دنبال غذا رفتند.
یک روز که جوجه ها تنها مانده بودند، یک گنجشک قشنگ پر زد کنار لانه جوجه ها نشست، جوجه ها که تابحال هیچ پرنده ای جز مادر و پدر خودشان ندیده بودند با دیدن گنجشک از ترس سرهایشان را زیر پرهایشان کردند «مثلا پنهان شدند
دراز کشیدهام روی تخت و قصد باز کردن چشمهایم را ندارم. از قبل پنجره را کمی باز گذاشته بودم و حالا صدای گنجشکها اتاق را برداشته. شرایط مطلوبیست. نفس عمیق میکشم و به غرغرهایشان گوش میکنم. چیزی نمیفهمم. لابد یک مشت خاله گنجشکه، غروبی جمع شدهاند دور هم و دارند به زبان گنجشکی، از در و همسایه باهم حرف میزنند. مثلا خاله گنجشکهٔ شمارهٔ یک به خاله گنجشکهٔ شمارهٔ دو میگوید: «شنیدی پسر کوچیکهٔ گنجشک کلهسیاه دیروز چه کرد؟ پیپیاش را صاف
با خوشحالی میدوید سمت گنجشکهایی که روی زمین نشسته بودند، تا میخواست خوشحالیش را با "رسیدن" کامل کند، گنجشکها میپریدند. بهانه میگرفت که "توتو" ها را میخواهد، که چرا میروند...
حاشیه:
با خودم فکر میکنم شبیه بچهای هستم که دلم پی یک پرندۀ نشسته میرود. پرندهای که کارش پریدن و رفتنست. هیچچیز موقتیتر از نشستن یک پرنده نیست...
یا دائمُ یا قائم...
انما هذه الحیاة الدنیا متاع و ان الاخرة هی دار القرار (غافر/39)
من آن گنجشک در زمستان هستم که خداوند در لانه ام نه سقف ساخته و نه مرا به خواب زمستانی می برد. مرا رها کرد و گفت اگر تا بهار زنده ماندی پاداش می گیری. نه اونقدر زیبا هستم که در قفس حبس شوم و نه یاری تا خود را در آغوشش افکنم. من یک رها شده هستم که نیازم برای دیگری یک بودن است. درختان خشکیده و پنجره ها بسته، کدام نور امیدی برای پرستیدن. من کافر نشدم که شیطان هم از درس عبرت من آموخته است. می گویند: باید مرد؟! اما مرگ پایان دهنده رنج ها نیست. این را زمانی
با خوشحالی میدوید سمت گنجشکهایی که روی زمین نشسته بودند، تا میخواست خوشحالیش را با "رسیدن" کامل کند، گنجشکها میپریدند. بهانه میگرفت که "توتو" ها را میخواهد، که چرا میروند...
حاشیه:
با خودم فکر میکنم شبیه بچهای هستم که دلم پی یک پرندۀ نشسته میرود. پرندهای که کارش پریدن و رفتنست. هیچچیز موقتیتر از نشستن یک پرنده نیست...
یا دائمُ یا قائم...
انما هذه الحیاة الدنیا متاع و ان الاخرة هی دار القرار (غافر/39)
محبوبم؛ دست های مهربان و پاهای نجیب و فرمان برداری دارم اما مرا به جاهایی میبرد که شما انجا نیستیددست های مهربانم شب ها سرم را نوازش میکنند.گاهی دست راستم را میبینم که زنبیلی گرفته و دست چپم پرتقالی از درون زنبیل بر میدارد .پرتقال ها بوی شما را میدهند و سیب ها هم و جعفری ها و ترخون ها و ریحان ها هم بوی شما را میدهند.محبوبم دیروز تماما جمعه بود کنار خیابان ایستاده بودم انسو تر درختی بود مملو از ازدحام گنجشک ها میخواستم مشتی گنجشک برایتان بیاور
بگذار گنجشکهای خُرد در آفتاب مهآلود بعد از ظهر زمستان
به تعبیر بهار بنشینندو گلهای گلخانه در حرارت ولرم والر به پیشواز بهاری مصنوعی بشکفند.سلام بر آنان که در پنهان خویش بهاری برای شکفتن دارند
و میدانند هیاهوی گنجشکهای حقیر، ربطی با بهار ندارد حتی کنایهوار!
بهار غنچه سبزی است که مثل لبخند باید بر لب انسان بشکفد
بشقابهای کوچک سبزه، تنها یک «سین» به سینهای ناقص سفره میافزاید
بهار کی میتواند این همه بی
آهنگ ای که رفته باخود محمد اصفهانی از سایت ایندکس وار دریافت کنید.
دانلود آهنگ محمد اصفهانی به نام تو رفتی
دانلود آهنگ جدید محمد اصفهانی تو رفتی Download New Music مجموعه محمد اصفهانی با نام بزرگی دانلود آهنگ محمد اصفهانی با نام صورت کن که.
ادامه مطلب
یکی بود یکی نبود توی جنگل های استرالیا کنار یک رود خانه درخت بزرگی قرار داشت که کبوتری با جوجه هایش روی آن درخت زندگی می کردند هر چه جوجه ها بزرگتر می شدند به غذای بیشتری نیاز داشتند برای همین کبوتر مادر و پدر با هم به دنبال غذا رفتند.
یک روز که جوجه ها تنها مانده بودند، یک گنجشک قشنگ پر زد کنار لانه جوجه ها نشست، جوجه ها که تابحال هیچ پرنده ای جز مادر و پدر خودشان ندیده بودند با دیدن گنجشک از ترس سرهایشان را زیر پرهایشان کردند «مثلا پنهان شد
با تیر و کمان کودکی امدر کوچه باغ های قدیمیدر انبوه درختان باران خوردهسینه ی گنجشکی را نشانه گرفته بودمکه عاشق تو شدمگنجشک به شانه ام نشستو من..شکارچی ماهری شدماز آن پس..هرگز به شکار پرنده ای نرفتمهر وقت دلتنگم آواز می خوانمپرنده می آیدپرنده می نشیندپرنده را می بویمپرنده را می بوسمپرنده را رها می کنمو چون شکار دیگری می شود..کودکی ام را می بینم..در انبوه درختان باران خوردهبا بوی کاهگل..و آواز پرنده..به خود می پیچد و گریه می کند..های آواز..چقدر ت
باران. باد. درخت. گنجشک. گنجشک؟ ترقه. صدا. دعوا. خانه. الگو. الگو. الگو. الگو. ذهن. هنر. حال. هنر. هنر. هنر. درس. دوست. شیشه. چای. آبی. خالی. محبت. نخواستن. نخواستن. نخواستن. نوشته. فیلم. صدا. حرکت. خسته. خیال. سیاه. سفید. رنگی. لباس. آبی. آسمان. رعد. برق. وبلاگ. کلمه. الگو. الگو. الگو. الگو. ایده. تلاش. نظر. خیال. تلاش. وَهم. تلاش. تلاش. تلاش.
اولین جوانه های سبز معصوم از شاخه ها سربرمی آورد. ننه داد میزند: سنگ به شکمتان ببندید! جوانه درختمان را نخورید مرگ خورده ها!
من هم با طعنه و شوخی میگویم: ننه جان! اصلا من این درخت را برای گنجشک ها کاشته ام. این ها هم خدایی دارند، بفرمایید شکم این بی زبان ها نباید سیر بشود؟
اخمهایش را در هم میکشد و با جدیت میگوید: خوبه خوبه! پس فردا این گنشجک ها را بیار توی اتاق، براشون غذا بپز، دورشون راه برو، بهشون هم بگو ننه.
از روی لج، یکی از کتابهایم را برمیدار
ماه فروماند از جمال محمدسرو نباشد به اعتدال محمد
قدر فلک را کمال و منزلتی نیستدر نظر قدر با کمال محمد
وعدهٔ دیدار هر کسی به قیامتلیلهٔ اسری شب وصال محمد
آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسیآمده مجموع در ظلال محمد
عرصهٔ گیتی مجال همت او نیستروز قیامت نگر مجال محمد
وآنهمه پیرایه بسته جنت فردوسبو که قبولش کند بلال محمد
همچو زمین خواهد آسمان که بیفتدتا بدهد بوسه بر نعال محمد
شمس و قمر در زمین حشر نتبادنور نتابد مگر جمال محمد
شاید اگر آفتاب و ماه نتابن
طبقه سوم ساختمان پزشکان، توی مطبش، پشت پنجره ایستاده است. آخرین بیمارش همین چند لحظه پیش رفت. امروز کمی زودتر مطب را ترک می کند تا به دیدن ننه یوسف برود. کمی خسته است شاید هم کلافه! روسریش عقب رفته، دسته ای از موهاش روی پیشانی اش ریخته اما دستانش پی مرتب کردنشان نمی رود. هر وقت می خواهد به دیدن ننه یوسف برود حال و روزش همین است. ناآرام می شود و دل آشوبه می گیرد؛ اما دلتنگی مجالی به پیشروی این تشویش نمی دهد. نگاه همیشه گله مندش را به آسمان می اندا
بالاخره نقاشی اش تمام شده بود و بوم بزرگ را به زحمت روی دیوار نصب کرده بودم. تصویرش تمام دیوار پذیرایی را پر کرده بود. چند قدم عقب رفته بودم و با دقت به نتیجه ی کارم نگاه می کردم؛ برش های تکه تکه شده از فرش و گلیم های دستباف، با رنگ های لاکی و اناری... همین طور به ترکیب بندی هر قطعه نگاه می کردم و از خودم متشکر بودم؛ "خوب کار کردیا!... آفرین!!" یکباره اما نمی دانم چطور سوراخ کوچکی از وسط بوم باز شد و جثه ی ریز و نحیف یک گنجشک از آن بیرون زد. گنجشک ِبیخی
۱. هر بار میگن محمد منصوری خانومش بارداره...
یا میگن محمد منصوری اینو گفت اونو گفت...
میخوام بگم محمد؟ محمد در پناه تو؟
یعنی الان مریم بارداره؟
یعنی الان خوشبختن محمد و مریم؟
۲. اتفاقی نیفتاده جز دیدن چند تا خونه...یه خونه گرون مرغی وسط منهاتن و یه اتاق از خونه یه پیرزن که دختراش لس انجلس و سان فرانسیسکو زندگی میکنن و دلش نمیخواد تنها بمونه تو خونه...
هنوزم در حال گشتنم...
گنجشکه نشسته رو شاخه درختی که تو حیاط شرکته، گردنش رو هی میچرخونه این طرف و اون طرف و نوکش رو فرو میکنه بین پرهاش، از پشت پنجره بهش میگم، انقدری پرنده شناسی حالیم نیست که بفهمم داری چیکار میکنی، اما چطوره که تو گردنت درد نمیگیره با این همه چرخش اما گردن من حتی بدون این چرخشها درد داره؟!
یه نگاه عاقل اندر سفیه میکنه و باز نوکش رو فرو میکنه بین پرهاش.
شاکی میشم و میگم اونجوری نگاهم نکن! خب جوابمو بده!
نوکشو با ناز و کرشمه از تو پرهاش در میار
تو درخت سبز تناوریکه شاخههایت در هر بهارگنجشک های شهر را بی منت، به مهمانی میخواندو منپیرمردی خسته را میمانمکه شخم زدهتمام خاک سرزمین اش رااز غرب تا شرقو اکنون زیر سایه ی آن درختخستگی یک روز سخت را از تن بیرون میکند.
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
نشستهام روی تخت و تکیه دادهام به دیوار کناری. از تخت بالا، میشود بیرون را از پنجره دید. چون دریچههای کوچکتر بالای پنجره با کاغذکادو گلگلی پوشیده نشدهاند.
بیرون را نگاه میکنم. چشمم میخورد به بلوک کناری، طبقه دوم جلوی پنجره چیزی ریختهاند. گنجشکها و پرستوها( مطمئن نیستم اسمشان پرستو باشد. بالهای مشکی دارند و کشیدهتر از گنجشکها هستند. صدای دلنشینی هم دارند. همین حالا سرچ کردم و سرک کشیدم که با عکس پرستوهای گوگل مقایسه
خاطرات ِ چادر مشکی
گفت: به خدا اعتقاد داری ؟گفتم: با تمام وجود حس اش کردمگفت: چه جوری ؟گفتم: هر کسی خودش باید خدا رو یه جوری پیدا کنه حس کنه یا شایدم لمس اش کنه و صداشو بشنوه منم وقتی هشت سالم بود دنبال خدا گشتم میخواستم ببینم اصلا هست یا نهمیخواستم ببینم اون خدایی که پنج شنبه ها توی صف مدرسه بعد از دعای فرج سه بار بلند صداش میکردیم و میگفتیم خدااا اصلا صدامونو میشنوه !؟میخواستم پیداش کنم و بهش بگم ارزوهامو... فکرامو ...تصوراتمو چیزی ازش نم
صبح قشنگیه :)
اواز گنجشک و خنکی هوا و ســــــــــکــــــــوتـــــــــــــــــــ!
یه لیوان چای ریختم تا خواب رو از سرم بپرونه.
میگن سالی که نکوست از بهارش پیداست.امیدوارم باقی امروز هم مثل صبحش باشه!
+ کجایی آلاء دلم برات تنگ شده...
❆ سرگذشت:
خیابان های شهرپر استاز آواز تنهایی منچگونه نمیشنوی,سرگذشتم را؟!نقل زبان تمام گنجشک های شهر است.
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_کوتاه┏━━━━━━━━━━•┓@ZanaKORDistani63@mikhanehkolop3https://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
آهنگ گنجشک پریده چاووشی رو ریپیته و انگاری اصن این آهنگ اومده تا من باش زندگی کنم :)
یه جای آهنگ میگه در کوی معروفم و از روی تو محروم...
این روزا که همش داره تو خونه میگذره خیلی راجبش فک میکنم
همش به خودم میگم آخه احمق عاشقیتم مث بقیه نیس :))
چرا تهش باید از یکی خوشم بیاد که خودش یکی دیگه رو دوس داره و از طرف دیگه ذوس دخترشم دوستته :)
از خودم خجالتم میکشم بعضی وقتا..اما بعضی اوقاتم میگم مگه دست خودت بود،خودتم نفهمیدی چیشد ک ب اینجا رسید
نمیدونم بای
#حدیث_مهدوی
امیر المومنین(ع)
أَوَّلُنَا مُحَمَّدٌ وَ أَوْسَطُنَا مُحَمَّدٌ وَ آخِرُنَا مُحَمَّد.
همه ما محمد هستیم (مقام برابر)، اولین ما محمد (رسول گرامی اسلام) میانهمان محمد (امام باقر) و آخرینمان م ح م د (حضرت صاحب الامر) است.
شبیه این روایت از امام صادق نیز نقل شده است.بحار الأنوار/ ج 25/ ص 364
گونه هایش سرخ شده بود و آب دهانش را به سختی پایین میداد. گفتم:خب احوال شما خانم؟ پادرد خانم والده چطور است؟ آلزایمر پدرتون چطور؟
اما در دلم داشتم میپرسیدم: خودت خوبی؟ دلت خوبه؟ تنت سلامته؟ دماغت چاقه؟ تو،تو،تو،تو خوبی؟
لب هایش را ورچید و گفت:سلام دارن خدمتتون
و سرخ تر شد.
میخواستم بگویم: کم کم ذوب میشوی دختر، خجالت مختصر کن! ذوب در رگهای من میشوی...
گفت: ببخشید مزاحم شدم، اومده بودم حاج خانم رو ببینم. نمیدونستم شما...یعنی...من خبر نداشتم شما الا
شرکت تعاونی مسکن تلاشگران شهرداری بندرانزلی ( درحال تصفیه ) به شماره ثبت 1799 و شناسه ملی 10720145406 در نظر دارد تا از طریق مزایده سه پلاک ثبتی از زمین های مسکونی خود را بفروش برساند. جهت اطلاع بیشتر با شماره 09117041503 تماس حاصل نمایید.
بیوگرافی محمد بحرانی صداپیشه جناب خان
نام:محمد
نام خانوادگی:بحرانی
تاریخ تولد:1360
محل تولد:شیراز
تحصیلات: لیسانس بازیگری و کارشناسی کارگردانی
همسر:مهناز خطیبی (عروسک گردان)
------------------------------------------------------------
محمد بَحرانی متولد 1360 در شهر شیراز صداپیشه و بازیگر ایرانی است. بحرانی دارای مدرک لیسانس بازیگری از دانشگاه تهران و مدرک کارشناسی ارشد کارگردانی از دانشگاه تربیت مدرس است.
ادامه مطلب
این کتابها عبارتند از:
1) الکافی فی اصول الدین، محمد بن یعقوب کلینی رازی بغدادی (329 هـ/941 م).
2) من لایحضره الفقیه، محمد بن بابویه رازی قمی مشهور به «شیخ صدوق» (386 هـ/978م)
3) تهذیب الاحکام، محمد بن حسن طوسی مشهور به «شیخ الطائفه» (395هـ/1067م)
4) الاستبصار، محمد بن حسن طوسی مشهور به «شیخ الطائفه» (395هـ/1067م)
کاسیوس مردی سیه چهرده با بدنی تنومند و پاهایی که غزال در مقابلش تعظیم می کرد ، مشت هایش که خون و اشک و عرق
حریف رادر هم می آمیخت و غرور به جایش همگان را میخکوب می کرد
مکتب محمد یا بهتر بگویم خدا اورا محمدعلی نامید
محمد علی قهرمان سنگین وزن بوکس در مقابل با جو فریزیر جمله ی طلایی اش را گفت : من فکر نمیکنم کسی نمی تواند مرا شکست دهد بلکه مطمئنم کسی نمی تواند مرا شکست دهد .مبارزات او به علاوه مبارزه سیاسی اش محدودیت سه ساله از فعالیت ورزشی ، بی پولی
درد دارم همیشه .
نمیدونم کجام درد میکنه و چرا !
ذهنم
روحم
روانم
دلم
نمیدونم واقعا .
وراجی میکنم .
الکی میخندم .
فعالیت میکنم .
همه اش واسه اینکه کسی نفهمه که درد دارم . دردم شده حریم خصوصی .
حریمی که شده گوشه ی این وبلاگم .
خوبی مخاطب خاموش همینه دیگه .
فکر میکنی داری توی دفترچه ی یادداشت رمز دار مینویسی . یادداشت های کاملا یواشکی !
بی خیال ربات ها که پست هام را کپی میکنن .
بی خیال اونایی که میخونن و سکوت میکنن .نه من میشناسم شون نه اونا منو.
بی خیال او
5️⃣یکی از مشغولیتهای ماها که پارکینگ نداریم نقاشی است. نقاشی گنجشکها روی شیشه ماشینم معمولا سیاه و سفیده. ولی یه مدته که از رنگهای قرمز و بنفش هم توی نقاشیها استفاده میکنند؛ این نشون میده که توتا رسیدن. + وقتی بیشتر دقت کردم دیدم از نارنجی رقیق هم به ندرت استفاده شده؛ اگه گفتید این رنگ رو از کجا میارن؟
6️⃣براى سمینارى کویت رفته بودم. با دکتر عبدالله نفیسى در خانه اش دیدار کردم. او موضعى ضد ایران، ضد شیعه، ضد انقلاب اسلامى و حزب الل
دانلود کتاب صوتی زارا اثر محمد قاضی MP3
دانلود فایل
کتاب صوتی زارا عشق چوپان اثر محمد قاضی :: دانلود کتابketab9.blog.ir › post › کتاب-صوتی-زارا-عشق-چوپان-ا...کتاب صوتی زارا عشق چوپان اثر محمد قاضیشامل 6 فایل mp3 حجم:43 مگابایت زارا عشق چوپان به نویسندگی محمد قاضی نویسنده و مترجم معاصر کرد است که برای .
دانلود رایگان کتاب صوتی زارا عشق چوپان اثر محمد قاضی :: ...ketab9.blog.ir › tag › دانلود رایگان کتاب صوتی زارا ع...کتاب صوتی زارا عشق چوپان اثر محمد قاضیشامل 6
کتاب صوتی زارا عشق چوپان اثر محمد قاضی
دانلود فایل
کتاب صوتی زارا عشق چوپان اثر محمد قاضی - مرجع دانلود ...hasrace22.4kia.ir › info › کتاب-صوتی-زارا-عشق-چوپان-اثر-محمد-قاضی۲۰ شهریور ۱۳۹۸ - زارا عشق چوپان به نویسندگی محمد قاضی نویسنده و مترجم معاصر کرد است که برای اولینبار در ۱۳۱۹ شمسی به چاپ رسیده است. در دیگر چاپهای.
کتاب صوتی زارا عشق چوپان اثر محمد قاضیsarmashg.ir › خانه › آموزشکتاب صوتی زارا عشق چوپان اثر محمد قاضیشامل 6 فای
کتاب صوتی زارا عشق چوپان اثر محمد قاضی
دانلود فایل
کتاب صوتی زارا عشق چوپان اثر محمد قاضی - مرجع دانلود ...hasrace22.4kia.ir › info › کتاب-صوتی-زارا-عشق-چوپان-اثر-محمد-قاضی۲۰ شهریور ۱۳۹۸ - زارا عشق چوپان به نویسندگی محمد قاضی نویسنده و مترجم معاصر کرد است که برای اولینبار در ۱۳۱۹ شمسی به چاپ رسیده است. در دیگر چاپهای.
کتاب صوتی زارا عشق چوپان اثر محمد قاضیsarmashg.ir › خانه › آموزشکتاب صوتی زارا عشق چوپان اثر محمد قاضیشامل 6 فایل
سحرگاه بعثتِ مهرِ آفرینش است. محمد(ص) در گوشهای از حرا آسمان را به تماشا نشسته است، و ستارگانی که حالا در ظلمت شب از تلالوء نور محمد چه شکوهی آفریدهاند.
محمد(ص) تک واژه پر شکوه محبت خداوند است. محمد رمز پر راز هستی و گنجینه مهر خداست.
راستی که اگر محمد نبود ، مودت و عشق در دل های آدمیان تجلی نمیکرد و محبت در برهوت این جهان جوانه نمیزد. به نظر من خداوند، - آن حضرت مهربان ترین و آن محمد آفرین؛- مودت و عشق را فقط با یک سبب آفرید و تجلی داد، و آن چ
برای بیماری ها چه کنیم، پاسخ دادند :خداوند متعال کپسولی درست کرده است که تمام ویتامینها در آن است، آن هم کپسولِ صلوات بر محمد وآل محمد است. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ﺑﺨﻮﺍﻧﻴﺪ ﻭ ﺛﻮﺍﺑﺶ ﺭﻭ ﻫﺪﻳﻪ ﻛﻨﻴﺪ ﺑﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮﺍ (ﺱ) ﺑِﺴﻢِ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِ ﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢِ ﺇِﻧَّﺎ ﺃَﻋْﻄﻴْﻨَﻚ ﺍﻟْﻜَﻮْﺛَﺮَ (1) ﻓَﺼﻞِّ ﻟِﺮَﺑِّﻚ ﻭَ ﺍﻧﺤَﺮْ (2)ﺇِﻥَّ ﺷﺎﻧِﺌَﻚ ﻫُﻮَ ﺍﻷَﺑْﺘﺮُ (3)ﻟﻄﻔﺎ ﺍﺷﺘﺮﺍﻙ ﺑﺰﺍﺭﻳﺪ ﻭ ﻮﺗﺎﻫ
صلوات نامه
صدر و صفا محمدمحمود نام احمددریای جود سرمدصل علی محمدصلوات بر محمدآدم که در جهان شدجفتش حوا روان شداین داستان عیان شدصل علی محمدصلوات بر محمدصلوات را خدا گفتدرشأن مصطفی گفتجبریل و مرتضی گفتصل علی محمدصلوات بر محمدآدم که باب ما بودسرخیل انبیا بودوردش همین دعا بودصل علی محمدصلوات بر محمدصلوات گر بگوییگر تو ز خیل اویییابی هرآنچه جوییصل علی محمدصلوات بر محمدما مصطفی ندیدیمنام خوشش شنیدیمدینش به دل گزیدیمصل علی محمدصلوات بر محم
تنها
تکان دست تو کافی بود تا سیب ها رسیده فرو ریزند
از شاخه های ترد جوان ناگاه گنجشک های
زمزمه برخیزند
آن شاخه های ترد جوان هر صبح پیچیده
در حلاوت لحنت بود :
"این سیب ها رسیده تر از صبح اند
، این سیب ها چه وسوسه انگیزند"
بعد از بهار های پیاپی باز گنجشک ها
هنور همین جایند
گنجشک ها ادامه ی خورشیدند ، گنجشک ها
ترنم یکریزند
شب عاشقا نه های مرا مهتاب با موج موج
چشمه ،رها می برد
از کوچه باغ ها که درختانش شهری
غزل به شیوه ی تبریزند
با هر نسیم
تن و بدنم می لرزد، وقتی میبینم گنجشک ها از سرمای زیاد، خودشان را روی سیم برق ها باد کرده اند!
ترس این را دارم که ناگهان بترکند. به طور بیمارگونه ای کل روزم را به این موضوع فکر میکنم. شاید اینها مقدمه مرضی سمج باشد، شاید اینها همه نشانه است!
باران اشک شیعیان داغ محمد است/سوگ بزرگ این جهان داغ محمداست/اوخاتم پیمبران محبوب کردگار/گریه برای دوستان داغ محمد است/حیدروفاطمه زاو غمدیده گشته اند/تاریک گشته آسمان داغ محمداست/سبطین مصطفی نگرغمگین حضرتش/باشد عزای بیکران داغ محمداست/حتی خدای احمدی گردیده سوگوار/رفته زدین ماامان داغ محمد است/اندر مدینه بهراو باران گریه هاست/غمنامه هاشده عیان داغ محمد است/صاحب عزای حضرتش مهدی فاطمه/گریدبراوبه هرمکان داغ محمداست/
هیچ کس هیچ وقت هیچ قصه ای را برای همیشه ناگفته نمی گذارد.
آن که می گوید بعضی حرف ها را دوست ندارد به کسی بگوید ، در حقیقت دوست ندارد به تو بگوید.
آدم تمام فکرهایی که کرده را یک روز می گوید. بالاخره می گوید اما بعدش دوست دارد بقیه فراموش کنند چه گفته است ، آخر آدم رازهایی دارد که نباید کسی بداند ولی ناچار است بگویدشان که خالی شود.
از لبخندهای صبح و انرژی های مثبت تهوع آورش که بگذری می دانی آدم موجود مفلوکی ست. می گوید و می خواهد نگوید.
به خودت فک
تو سفر اربعین تا قبل از اینکه برسیم کربلا تو مسیر همه اش صحبت از یه نفر بود
محمد
هر وقت هوا سرد میشد بچه ها به شوخی میگفتن محمد گفته لباس گرم نمیخواد بیارید هوا خوبه
یا میگفتن امسال محمد نیست بریم موکب سید صادق شیرازی کباب ترکی میدن.چون پارسال میخواستن برن تو موکب سید صادق و محمد بهشون گفته بوده حق ندارید اینجا برید چند تاییشون بیرون خوابیده بودن و بارونم زده بوده و سرما خورده بودن
کربلا که رسیدیم بالاخره محمد رو دیدم
برادرم بهم گفت قبلا دبی
بیوگرافی محمد نوری خواننده ایرانی
سلام خدمت شما کاربران گرامی امروز برای شما بیوگرافی خواننده ایرانی استاد محمد نوری را آماده کرده ایم .
محمد نوری خاوننده ایرانی زاده تهران در تاریخ 1 دی 1308 است ،
در نوجوانی خوانندگی را از سیروس شهردار و فریدون فرزانه آموخت که از استاد های هنرستان های مشهور موسیقی بوده اند . وی در نوجوانی به خواندن اشعار نوین پرداخت که سبب شد کار خوانندگی را آغازکند .
ادامه مطلب
محمد بن محمد حافظی بخاری (مشهور به خواجه محمد پارسا)، عالم حنفی مذهب، می نویسد:
ولم یخلف الحسن العسکری رضی الله عنه ولدا ظاهرا ولا باطنا غیر أبی القاسم محمد المنتظر المسمى بالقائم عند الامامیة وکان مولد المنتظر رضی الله عنه لیلة النصف من شعبان سنة خمس وخمسین ومأتین وأمه أم ولد یقال لها نرجس توفی أبوه رضی الله عنهما وله ست سنین أو خمس سنین.
الحافظی البخاری، محمد بن محمد بن محمود (المتوفى 865 هـ)، فصل الخطاب بوصل الأحباب، ص443.
حسن عسکری رضی الله
اللهم احفظ هذالدعا من الزلزله و الفجاه و الوباء
بسم الله الرحمن الرحیم
1=اللهم بحق فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر السمتودع فیها اسالک ان تصلی علی محمد و آل
محمد و ان تفعل بی ما انت اهله و ان تقضی حوائجی . الذین امنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله الا بذکر
الله تطمئن القلوب
2= جهت گرفتار نشدن: اللهم انی اسالک الامن و العافیة من جمیع البلاء و الشکر علی العافیة
الغنی عن شرار الناس
3= بسم الله یاهو من هو هو ی
دلم به بوی تو آغشته استسپیدهدمانکلمات سرگردان برمیخیزندو خواب آلوده دهان مرا میجویندتا از تو سخن بگویمکجای جهان رفتهای؟نشان قدمهایتچون دان پرندگانهمه سویی ریخته استباز نمیگردی، میدانمو شعرچون گنجشک بخارآلودیبر بام زمستانیبه پاره یخیبدل خواهد شدشمس لنگرودی
حالا رسیدیم به فصلی که قبل از ظهرش نور کمرنگی از پنجره ی اتاق کم نورم میاد داخل و من پاهام رو میذارم روی میز تا نور قلقلکم بده...امروز سر مبحث constipation بودم و همزمان حمام آفتاب میگرفتم که چشمم افتاد به درخت روبه روی پنجره ی اتاقم،دوتا پرنده ی قشنگ که فکر میکنم شاید بلبل بوده باشن نشستن روی یک شاخه جیک تو جیک هم...چند دقیقه ی طولانی نگاهشون کردم...هر کدوم به نوبت بالهاش رو باز میکرد و اون یکی به زیر بالهاش نوک میزد...نمیدونم شاید این هم معاشقه ای به س
محمد جواد ظریف به عمان می رود
مجله زیبا-اخبار سیاسی : محمد جواد ظریف وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران در چارچوب رایزنیهای مستمر دو جانبه میان ایران و عمان عازم مسقط شد.محمدجواد ظریف متولد ۱۷ دی ۱۳۳۸ در تهران و دیپلمات ایرانی است
منبع:عصرایران
بسم الله الرحمن الرحیم
از خواب بیدار میشوم عجیب دلتنگم، دلتنگ حرم رویایی ام دلتنگ ایوان طلای زیبای بابا علی...
گوشی ام را برمیدارم مدح پدر را میگذارم دلم جلا میابد
دلم خبرم میدهد بین این عید بزرگ و این دلتنگی ارتباطیست
میرورم مفاتیح را برمیدارم تا نگاهی به اعمال این روز بزرگ بیندازم
میبینم از اعمال امروز زیارت باباست اشک شوق در چشمانم حلقه میزند آخر باباعلی،جان پیامبر است جای تعجب ندارد روز مبعثش بروی و جانش را زیارت کنی
اللهم اجعل محیای
امروز برای محمد دلم تنگ شده و حدود 3 ساعت گریه کردم.
من سندروم استکهلم دارم احتمالا.
میدونین محمد مرد خوبی بود. هم میزنم لهش میکنم و کل تقصیر این رابطه رو به گردن خودم میگیرم که همیشه یا بی محلی کردم یا جواب ندادم (تا که بتونم این رابطه رو به نحوی تموم کنم) هم از دست خل و چل بازیاش سالهاست که خسته م.
هم اینکه دوسش دارم.
گاهی وقتا به خودم میگم کاش مدتها قبل مرده بودم. کاش به جای برادر بزرگم میمردم.
گرامی ترین خلق بر من و فاضل ترینشان نزد من، محمد، علی و امامان (سلام الله علیها) هستند که از ذریّه محمد و علی (سلام الله علیها) هستند. پس هر که را حاجتی به من باشد و خواهد که برآورده شود یا مصیبتی به او رسیده باشد و خواهد که رفع گردد، مرا بخواند به حق محمد و آل طیبین طاهرین او، تا من حاجت اورا روا سازم.
DDB یکی از سه شبکه تبلیغاتی بزرگ گروه بازاریابی اومنیکام (Omnicom) در آلمان است که در رتبهبندی جهانی ازجمله آژانسهای موفق تبلیغاتی شمرده میشود. این شرکت در سال ۱۹۴۹ توسط بیل برندباچ، ند دوئل و مک دن تاسیس شد و با داشتن یک تیم خلاق تبلیغاتی، در مدتزمان کوتاهی به یکی از مشهورترین شرکتهای بازاریابی جهان تبدیل شد؛ به طوری که نظر بسیاری از برندهای معروف را به خود جلب کرد.
ادامه مطلب
چه پیش آمد جان را که پس انداخت جهان را
بزن گردن آن را که بگوید که تسلا
چو بیواسطه جبار بپرورد جهان را
چه ناقوس چه ناموس چه اهلا و چه سهلا
گر اجزای زمینی وگر روح امینی
چو آن حال ببینی بگو جل جلالا
گر افلاک نباشد به خدا باک نباشد
دل غمناک نباشد مکن بانگ و علالا
فروپوش فروپوش نه بخروش نه بفروش
تویی باده مدهوش یکی لحظه بپالا
تو کرباسی و قصار تو انگوری و عصار
بپالا و بیفشار ولی دست میالا
خمش باش خمش باش در این مجمع اوباش
مگو فاش مگو فاش ز مولی و ز م
دسته بندی املاک
آگهی های ویلا سایت رایگان بفروش
دسته لوازم شخصی
زیر دسته بندی طلا و جواهر سایت سل فری
متن آگهی را از سایت های دیگر کپی ننمایید و متون را خود ایجاد نمایید
در صورتی که در نوشتن آگهی اصول و قواعد سئو و بهینه سازی سایت را رعایت نمایید آگهی شما در موتورهای جستجو در رتبه بالاتری قرار خواهد گرفت
برای بیشتر بازدید شدن آگهی خود لطفا اطلاعات آگهی خود مخصوصا اطلاعات مربوط به تماس آگهی نظیر استان محله را به صورت دقیق وارد نمایید ت
دریافت-مولانا محمد عمرعنوان: سرطان هرگز من را نخواهد کشتحجم: 130 کیلوبایتتوضیحات: داستانی واقعی از زندگی مولانا محمد عمر سربازیواقعه ای که به اوج ایمان و اعتقاد اشاره می کند.
هنگامی که پزشک معالج ایشان اعلام می کند که مولانا دچار سرطان شده اند، اما ایشان....
برای خواندن ادامه داستان بر روی «لینک-مولانا محمد عمر» کلیک کنید.
دلم به بوی تو آغشته استسپیدهدمانکلمات سرگردان برمیخیزندو خواب آلوده دهان مرا میجویندتا از تو سخن بگویمکجای جهان رفتهای؟نشان قدمهایتچون دان پرندگانهمه سویی ریخته استباز نمیگردی ، میدانمو شعرچون گنجشک بخارآلودیبر بام زمستانیبه پاره یخیبدل خواهد شدشمس لنگرودی
محبوب من
در آخرین نامهات گفته بودی چرا دیگر نمینویسی؟ نوشتن چون خیش بستن بر خویش است مزرعهات را آباد می کنی اما مردمی که پول ندارند نمیتوانند محصولاتت را بخرند، ترجیح میدهند کمی بخورند و بقیه را دور از چشم تو در توبره کنند و ببرند.
و اگر محصولت خوب باشد چوب کدخدا بر فرقت فرود میآید. راستی یک سال است کسی حالم را نمی پرسد پارسال که کدخدا حالم را گرفت همولایتیها دسته دسته ترکم کردهاند انگار که جذامی دیده باشند ، از من فرار میک
به قول دوستم ...
یک نفر حال دلش خوب نیست...
میشود برایش امن یجیب بخوانی؟
التماس دعا...
خداجونم فقط یه بار فقط یه باارا فقط و فقط یه بار.
خداجونم فقط میخوام که.............
#اللهم صلی علی محمد و ال محمد#
#نظردهی ها تماس بامن غیرفعاله#
#لبخند فراموش نشه.
چند بار تلاش کرده ام که برای او مفصل مطلبی بنویسم ولی هر بار ترسیده ام. برای من که کمی نوشتن بلدم و لذت میبرم از این کار، پا گذاشتن در حال و هوای حاج قاسم و خلق کلمه و ساختن جملات برای آن عزیز سفرکرده خیلی دشواره...
گنجشک را چه زهره ی هم آشیانی ات؟
حاج محمد معماریان ضریح را گرفته بود گریه می کرد؛ چه گریه ای. طیب دست حاج محمد را گرفت و کشید و خارج از صف به داخل فرستادش. حاج محمد هم زانوهایش تاب نیاورد و نشست. دست کشید به سنگ ها. گریه امانش را برید. طیب آرام به سید افضل چیزی گفت. سید افضل سر تکان داد. اجازه دادند حاج محمد معماریان بیشتر داخل بماند. امام حسین علیه السلام حاج محمد آبدارچی را محکم تر و بیشتر از همه در آغوش کشید.
+ پنجره های تشنه - مهدی قزلی
باران
این اشک آسمان
این دانه های ریز سخاوت
سیراب می کند
صحرای تشنه کام دلم را.
گل ها
گل های پر طراوت و زیبا
لبریز یک محبت بی پایان
در انتهای سال سترون.
گنجشک ها چه شاد و قناری
خوشحال از این بهار شکوفا.
اینجا نشسته ام به کناری
در انتظار آمدن تو
همراه نوبهار فریبا
باشد که این بهار
باشد که این زلال سرازیر در زمان
لبخند بر لبان تو بنشاند
در لحظه لحظه های چنین فصل آشنا
از تیپش خوش نمی آمد.دانشگاه را با خط مقدم اشتباه گرفته بود.
شلوار شش جیب پلنگی گشاد می پوشید،با پیراهن بلند یقه گرد سه دکمه
و آستین بدون مچ که می انداخت روی شلوار.در فصل سرما با اورکت سپاهی اش تابلو بود.یک کیف برزنتی کوله مانند یک وری می انداخت روی شانه اش ،شبیه موقع اعزام رزمنده های زمان جنگ .
وقتی راه می رفت ،کفش هایش را روی زمین می کشید.
ابایی هم نداشت در دانشگاه سرش را چفیه ببندد.
از وقتی پایم به بسیج دانشگاه باز شد،بیشتر می دیدمش.
دوستا
علی محمد دستش را سمت کاسه برد و سریع آن را جلوی دهانش گرفت. باز هم آن سرفه های لعنتی به سراغش آمده بودند و راه نفسش را گرفته بودند. بوی خون فضای دهانش را پر کرده بود. او این بار هم مثل همیشه بی حال روی بالشتش افتاد و به سید علی آقای شوشتری نگاه کرد. سید که کارش طبابت نبود، چون حال علی محمد کتابفروش را این طور می دید، هر از چندی به بالینش می آمد ودر حالی که می دانست کارش بی فایده است، به اصطلاح او را دوا و درمان می کرد و گاهی هم حمد شفایی می خواند.
باز هم #شهید آوردند
مراسم تشییع پیکر مطهر تازه تفحص شده طلبه شهید مدافع حرم فاطمیون «حجت الاسلام محمدحسین مؤمنی»
⏰ چهارشنبه، ۱۳۹۸/۳/۲۹ ساعت ۱۸
⬅️ قم، مسجد امام حسن عسکری (ع)
خاکسپاری:قطعه ۳۱ بهشت معصومه (س)
شهید راه نابودی اسرائیل
شهید محمد مهدی لطفی نیاسر
محمدبن سنان گوید نزد امام محمد تقی ع بودم و اختلاف شیعه را مطرح کردم حضرت فرمود ای محمد همانا خدای بارک وتعالی همواره بیگانکی خود یکتا بود یگانه ای عیر او نبود سپس محمد وعلی فاطمه را افرید انها هزار دوران بماندند سپس چیز های دیگر را افریدوایشان را بر افرینش انها گواه گرفت واطاعت ایشانرا در میان مخلوق جاری ساخت بر انها واجب کرد و کارهای مخلوقرا بایشان واگذاشت پس ایشان راهر چه خواهند حلال کنند وهرچه را خواهند حرام سازند ولی هرگز جز انچه خدا
الف ـ مراسم ساده
وقتی علی علیه السّلام ازحضرت زهراء سلام الله علیها خواستگاری کرد، و پیامبر صلی الله علیه و آله موافقت نمود،فرمود:
علی جان! از درهم ودینار چه داری؟
پاسخ داد: یک شتر و زره جنگی.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:حیوان سواری لازم است، زره را بفروش.
ادامه مطلب
دانلود آهنگ جدید محمد معتمدی قاب آه
دانلود آهنگ محمد معتمدی به نام قاب آه کیفیت ۱۲۸ و ۳۲۰ ، با لینک مستقیم ، همراه با پخش آنلاین و متن آهنگ
دانلود آهنگ فوق العاده قاب آه با صدای محمد معتمدی از جوان ریمیکس
موسیقی : امیرحسین سمیعی, شاعر : محمد مهدی سیار
Download New Music Mohammad Motamedi – Ghabe Ah
موزیک جدید محمد معتمدی در تاریخ ۱۵ شهریور در سایت قرار گرفت.
جدیدترین اثر محمد معتمدی، قاب آه نام گرفته است.
موسیقی این اثر از امیرحسین سمیعی می باشد.
همچنین شاعر ای
حضرت مهدی علیه السلام، منتقم خون سید الشهدا علیه السلام
شیخ طوسی رضوان الله علیه روایت کرده است:
أخبرنا محمد بن محمد، قال أخبرنی أبو الحسن أحمد بن محمد بن الحسن بن الولید، عن أبیه ، عن محمد بن الحسن الصفار، عن محمد بن عبید، عن علی بن أسباط، عن سیف بن عمیره، عن محمد بن حمران ، قال قال ابو عبد الله علیه السلام لما کان من أمر الحسین بن علی ما کان، ضجث الملائکه إلی الله تعالی وقالت یارب یفعل هذا بالحسین صفیک و ابن نبیک قال فأقام الله لهم ظل القائم
گلمحمد گفت :
- به هرجا که خیال میبرم میبینم تا امروز ما برای بابقلی بندار بد نبودهایم . ها ؟
خانعمو گفت :
- نه که ؛ ما برای او بد نبودهایم . اما پابندِ ذات مرد دغل نمیتوان شد . عقرب به عادت نیش میزند . از این گذشته ، یکوقت میبینی درِ باغ سبز نشانش داده باشند . همهاش که نباید به کسی بدی کرده باشی تا گمان تلافی داشته باشی ! معامله ! آنها که سرِ دوستمحمدخانِ سردار را گرد تا گرد بریدند ، چه بدی از آن مرد دیده بودند ؟ دوستمحمد چه بدی در
هفته بیست و هفتم ایستگاه صلواتی مجموعه فرهنگی فدائیان زینب سلام الله علیها
همزمان با سالگرد شهید شعبان محمد علیزاده
بانی محترم: مادر شهید
خادمین نوجوان شهدا:
ابوالفضل طاهری _ امیر محمد کبوتری _ عماد میرزازاده
هدیه به روح شهید شعبان محمد علیزاده فاتحه مع الصلوات
<><><><><><><><><><><><><><><><><><><><><><><><><><><><><>
+ فکر میکنم سال 87-88 بود که تو رمان زنان کوچک خوندم که شخصیت های داستان به هم قول دادن که تو یه برگه بنویسن که 10 سال آینده می خوان چی بشن، و بعد ده سال آینده به این برگه نگاه کنن ببینن به چیزایی که می خواستن رسیدن یا نه.
واضحهه که منم همچین چیزی رو تو تدارک دیدم، البته تو ذهنم.
خب فکر میکنم، امسال اون موعد ده ساله ی من هم فرا رسیده.
مشتاقم بدونم تا پایان سال به چند تا از چیزایی که می خواستم رسیدم.
+ کتاب دوم امیلی تموم شد.
+ یکی از دوستان دور، یه زمانی
بسم الله الرحمن الرحیم
همین الان که داشتم میومدم سر کار و زمزمه میکردم سر من پیش کسی خم نشد اما پیش پاهای تو افتاده گی داره...و غرق شده بودم در یک فکر رویایی
یکهو یه چیز سیاه روی شیشه دیدم و چشامو بستم و یک تکونی خوردم فکر کنم گنجشک بود :(
حتی جرات نکردم ماشینو نگه دارم ببینم چش شد؟
خیلی حالم بده بدنم داره مور مور میشه...
نتیجه اخلاقی: ماشین دست خانوم جماعت ندین
+آیا میدانستید من از ماه رمضون تا الان نهار نخوردم؟
#تغییر سبک زندگی
خب خدا رو شکر امتحان ها رو هم خوب دادیم و تموم شد . از این به بعد سعی میکنم به گزارشگری خودم در آپارات و وبلاگم بپردازم
بازی ها رو با گزارش محمد حسن بزرگی ببینید و بشنوید .... به زودی...
تجربه ای جدید>>با گزارش محمد حسن بزرگی<<متشکرم
محمد حسن بزرگی ساعت 23:29:33 تاریخ2019-06-19
جملهای که محمد بن ابی بکر با آن با امیر المومنین علیه السلام بیعت کرد
محدث جلیل عماد الدین طبری رضوان الله علیه روایت کرده است که چون محمد بن ابی بکر (رضوان الله علیه) بیعت میکرد بر امیر المومنین علیه السلام، حضرت فرمود: یا محمد از تو بیعت میستانم بر آنکه اقرار کنی که اول کسی که بر من ظلم کرد بعد از وفات رسول صلی الله علیه و آله پدر تو [ابی بکر] بود بدین عبارت: ابایعك ان اباك اول من ظلمنی، و انی اولى الناس بالناس. بیعت میستانم از تو به این ک
معلوم نیست این ترم چی بشه، دقیقا بین زمین و آسمون گیر کردیم، نمیدونیم بخونیم، نخونیم، چی بخونیم، و...
ولی اصلا دوست ندارم حذف ترم کنم و یه ترم عقب بیافتم:(
پیام معاون آموزشی رو که خوندم گفته بود تابستون کلاس داریم. خب اینم از این. تابستون پر...
بگذریم
فعلا سعی می کنم زندگی را زندگی کنم.
صدای جیک جیک گنجشک ها از پشت پنجره میاد تو اتاقم. همراه با صدای باد. اونقدر به این صداها عادت کرده بودم که هیچ وقت نمی شنیدمشون. عادت چه می کنه با آدم.
دانلود آهنگ جدید محمد نعمت زاده سفر
دانلود آهنگ محمد نعمت زاده به نام سفر کیفیت ۱۲۸ و ۳۲۰ ، با لینک مستقیم ، همراه با پخش آنلاین و متن آهنگ
دانلود آهنگ فوق العاده سفر با صدای محمد نعمت زاده از جوان ریمیکس
Download New Music Mohammad Nematzadeh – Safar
آهنگ جدید محمد نعمت زاده، خواننده نوظهور منتشر شد.
ساخته جدید این خواننده در تاریخ، ۱۴ مرداد در سایت قرار گرفت.
آهنگ جدید محمد نعمت زاده، سفر نام گرفت.
امیدوارم از موزیک لذت ببرید.
همچنین می توانید آهنگ جدید بانو
به کسی کینه نگیرید!دل بی کینه قشنگ است!به همه مهر بورزیدبه خدا مهر قشنگ است!دست هر رهگذری را بفشارید به گرمیبوسه هم حس قشنگی است!بوسه بر دست پدربوسه بر گونه مادرلحظه حادثه بوسه قشنگ است!بفشارید به آغوش عزیزانپدر و مادر و فرزندبه خدا گرمی آغوش قشنگ است!نزنید سنگ به گنجشکپر گنجشک قشنگ است!پر پروانه ببوسید!پر پروانه قشنگ استنسترن را بشناسیدیاس را لمس کنید!به خدا لاله قشنگ استهمه جا مست بخندید!همه جا عشق بورزیدسینه با عشق قشنگ است!بشناسید خدا ر
5- خواب راحت خوابى است در وسط روز 6- خواب رخصت؛ و آن خوابی است که بعد از نماز عشاء باشد7- خواب حسرت؛ و آن خواب در شب جمعه استامیدوارم خداوند متعال ما را عامل به این روایت شریف قرار دهد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد (علیهم السلام)
کجا میروی؟
یک امشب را کمی بیشتر بمان!
"با چشمهایت حرف دارم"
میخواهم برایت از جادههای بیکس شب بگویم
از سوسوی تنهایی ماه در شبهای بیستاره
از کبودی چشمهای دریا در شبهای فراق موج
کجای میروی؟
قدری بیشتر بمان!
میخواهم تا صبح برایت شاملو بخوانم!
یا نه، بمان تا برایت آیدا بخوانم در شبهای بی احمد
مفاتیح بخوانم ،فراز به فراز دعای اجابت
بمان!
میخواهم برایت آواز بخوانم
چنگ بزنم
شاید هم تا سپیده یک نفس در شیپورها بدمم
باید تمام مرد
سایت «ابن عربی» زحمت کشیده و بخشی از اسناد سرقت علمی آقای محمد حسن وکیلی از وبلاگ آثار را جمع آوری کرده و انتشار داده است. در آدرس زیر بخشی از این مدارک را مشاهده میکنید:
http://www.ebnearabi.com/6619/سرقت-علمی-محمد-حسن-وکیلی-انتحال.html
من خوب نیستم، با اینحال از صدای گنجشکها لذت میبرم و منتظرم تمشکهای ملس جنگلی از راه برسند، میخندم و مادربزرگ را سفت و سخت در آغوش میگیرم. من خوب نیستم، با اینحال به کاکتوسهایم آب میدهم و با یادآوری اینکه تولد امسالم در روز پنجشنبه است، لبخند میزنم. حال آدمها را میپرسم و وقتی جواب نمیدهند، به تریج قبایم برمیخورد و سعی میکنم قدر آدمهایی که حال مرا میپرسند بیشتر بدانم. به گمانم زندگی همین است. مجموعهٔ خوببودنها
درباره این سایت